8

3.7K 581 24
                                    

با حس گلودرد خفیفی سرفه‌ایی کرد و چشمای سنگینش و باز کرد و به سقف سفیدِ اتاقش خیره شد.
خمیازه‌ایی از روی خستگی کشید و بدون توجه به بدن دردش روی تخت نشست.

مطمئن بود سرما خورده
ازش متنفر بود،محض رضای خدا کی سرماخوردگی و دوست داشت؟
موبایلش و برداشت و شماره نوناش و گرفت تا بهش خبر بده که شاید تا چند روز نتونه سر کار بره.

دوباره خمیازه ایی کشید و خودشو روی تخت پرت کرد.
چشماشو بست تا دوباره بخوابه،چشماش تقریبا گرم شده بودن که زنگ خونه به صدا دراومد.

نیمه بیدار اخمی کرد و فوشی داد دوباره سعی کرد بخوابه اما با صدای دوباره زنگ عصبی و بی‌حال روی تخت نشست.

با به صدا دراومدن سومین زنگ دندوناش و روی هم فشار داد و از اتاقش خارج شد.
چنگی به موهاش زد و در خونه رو بدون نگاه کردن چشمی باز کرد.

-چخبره اول صبحی؟

-جونگو حالت خوبه؟چرا سر کار نرفتی؟خوابت برده بود؟

با صدای تهیونگ چشماشو باز کرد و با تعجب بهش نگاه کرد.

-تو اینجا چیکار میکنی؟

تهیونگ نگران داخل خونه‌اش شد و بازوهاش و گرفت و تکونش داد.

-جوابمو بده حالت خوبه؟

جونگکوک با تعجب خودش و از بغل تهیونگ بیرون کشید و اخمی کرد.

-آره خوبم و هیچ اتفاقی نیفتاده.

با سوزش گلوش ناخوداگاه سرفه‌ایی کرد،با حس سردی روی پیشونیش سرش تیر کشید.

-اوه خدای من چقدر تب داری.

تهیونگ،امگارو توی یه حرکت روی دستاش انداخت و به سمت اتاقش بردش.
آروم روی تخت گذاشتش و با عجله کتش و درآورد.

-احتمالا به خاطر موتورسواریه دیشبه.

بدون هیچ حرف دیگه‌ایی وارد آشپزخونه شد و بعد برداشتن حوله خیس به سمت جونگکوک رفت.
به آرومی موهای لخت و بلندش و بالا داد و حوله سرد و روی پیشونیش قرار داد.

به چشمای خمار جونگکوک نگاه کرد و خندید.
خم شد و روی گونه‌ نرم و خوش‌بوش بوسه‌ایی گذاشت و دوباره از اتاق خارج شد تا واسه‌ی اون امگای شیطون و بازیگوش سوپ درست کنه.
.
.
.
با نوری که توی چشماش پخش شدن اخمی کرد و ژستش و عوض کرد
با صدای'کارتون خوب بود خسته نباشید'عکاس نفس عمیقی کشید و کتش و که باعث شده بود حسابی گرمش بشه رو دربیاره.

با صدای نامجون دم گوشش کمی ترسید اما به راهش ادامه داد و از اتاق مخصوص خارج شد.
-امروز پیشنهادهای کاریتون و بررسی میکنید و انتخاب می‌کنید کارتون خوب بود.

جین چشم غره‌ایی بهش رفت،باورش نمی‌شد اون پسر کیوت و خوش زبونی که دیده بودتش الان به همچین شخصی تبدیل شده باشه.

My pink snowflakeWhere stories live. Discover now