پارت هشتم

261 71 6
                                    


ییبو و جان همونطور بی حرکت مونده بودن. جان محکم بغلش کرده بود و داشت سعی میکرد ذهنش رو سر و سامون بده و ییبو که هنوزعضوش داخل بدن پسر جوونتر بود داشت سعی میکرد تنفسش رو به حالت عادی برگردونه. جان بالاخره بعد از دو سه دقیقه تونست حرف بزنه و آروم صداش کرد:"ییبو؟"

ییبو از روش بلند شد و بهش لبخند زد:"حالت خوبه؟"

جان هم لبخند زد و گفت :"خیلی خوبم"

ییبو پیشونیش رو آروم بوسید و گفت:"بیا بریم حموم تا تمیزت کنیم"

جان واقعا دلش نمیخواست از جاش بلند بشه، اونم نه وقتی که اینقدر خسته و بیحال بود. ییبو بالاخره ازش بیرون کشید و این حس خالی شدن واقعا براش عجیب بود. ییبو دستش رو گرفت و کمک کرد تا بلند بشه اما لحظه ای که روی پاهاش ایستاد، درد همه بدنش رو گرفت، خم شد و صورتش از درد جمع شد و آروم نالید:"اووووه خدای من"

درد از کمرش شروع میشد و تا پاهاش ادامه داشت و مطمئن بود که احتمالا تا چند روز اصلا نمیتونه راه بره و با خودش گفت که دفعه بعد قبل از اینکه کاری بکنه حتما یادش باشه که سکس چقدر دردناکه!

ییبو کمرش رو نوازش کرد و گفت:"یه حموم آب گرم کمک میکنه دردت کمتر بشه"

جان بهش نگاه کرد و وقتی اون حس عذاب وجدان رو تو چشم های مرد بلندتر دید احساس رضایت کرد. به هر حال هر چی باشه این همه دردی که داشت زیر سر ییبو و اون هیولای تو شلوارش بود و اون باید حالا حالاها عذاب وجدان میداشت.

ییبو آروم جان رو برگردوند روی تخت و گفت:"تو همینجا بمون تا من حمام رو آماده کنم" و خودش رفت توی حموم. جان خواست سر جاش بشینه که دوباره درد وحشتناکی توی کمرش پخش شد. دستاش رو روی سینه اش گره زد و اخم کرد. ییبو بهتر بود حسابی ازش مراقبت کنه اگه نه براش بد تموم میشد. تصمیم گرفت تا ییبو بیاد یکم اتاقش رو دید بزنه. اتاقش بزرگ بود اما اونقدری وسیله توش نبود، یه تخت با یه تابلوی نقاشی بزرگ بالاش، یه سرویس بهداشتی و یه صندلی راحتی کنار پنجره.

به شکمش و کام خشک شده روش نگاه کرد و از یادآوری اتفاقاتی که تا چند دقیقه پیش افتاده بود لبخند گنده ای زد، اون دیگه یه باکره نبود و اولین تجربه اش هم فوق العاده بود، هنوز هم جای لمس های ییبو روی بدنش رو میتونست حس کنه. قبلا داستانای ترسناکی از تجربه اولین سکس شنیده بود ولی بر خلاف اونها ییبو واقعا فوق العاده بود، اون در عین ملایم بودن قدرتمند بود و این برای جان واقعا جذاب بود و از الان منتظر تجربه های بعدیشون بود.

ییبو به اتاق برگشت، هنوز کاملا برهنه بود و جان با دیدنش به سختی آب دهنش رو قورت داد. به نظرش ییبو حتی از معروف ترین پورن استارها هم جذابتر و خوش هیکل تر بود با اون شونه های پهن و بالاتنه ورزیده و پاهای کشیده اش. ییبو پوزخندی زد و گفت:"از منظره روبروت لذت میبری؟"

Never You and MeWhere stories live. Discover now