جنون خاکستری پارت دوم

757 120 2
                                    

نگاه به شلوغی پر سابقه ی کازینو انداخت. پوزخندی به هیجان و هیاهویی که در سالن بزرگ برپا شده بود ، زد.
تلویزیونی رو که به تک تک دوربین های سالن وصل بود ، خاموش کرد و با یاداوری پارک جیمین رو به منشی لی گفت.
_این پسره پارک اگه اومد سریع بیاریدش اینجا.

گفت و از جا بلند شد تا لبی تر کنه.
کمی بعد با شنیدن خبر رسیدن جیمین پوزخندی زد و زیر لب زمزمه کرد.

_میدونستم میای...
نگاه بی تفاوتش رو دور تا دور اتاق که با گرونترین وسیله ها دکور شده بود گردوند و پاهای خسته اش رو به حرکت در اورد تا از برخورد دستهای سنگین بادیگاردی که وظیفه رسوندنش به جئون جونگکوک رو داشت ، پیشگیری کنه.

با دیدن جسم لم داده جونگکوک روی راحتی های چرم و شامپاینی که میون انگشتهای کشیده اش رخ نمایی میکرد  همراه با پوزخندی که گوشه لبش رو بالا کشیده بود ، نفسش رو حبس کرد .

با کمی دقت متوجه شد هر دو مردمک جونگکوک برخلاف روز قبل مشکی هستن.

با اشاره ی دست جونگکوک ، تمام افراد داخل اتاق یکی یکی خارج شدن.
نگاهش رو به کتونی های سفید رنگش دوخت و گوشه ی لبش رو به دندون گرفت.
از جا بلند شده رو به روی پسر ایستاد و با دو انگشت سر جیمین رو بالا اورد.
خیره به چشم‌های لرزون پسر لب زد.
_اینکه با دست خالی اومدی فقط یه معنی داره ...

گوشه ی به دندون گرفته ی لبش ، با انگشت نشسته ی جونگکوک روی چونش از حصار دندونهاش ازاد شد.
_نمیخوای چیزی بگی؟!
سری تکون داد و چشمهای متورم و قرمز شده اش رو از جونگکوک گرفت و به گوشه ای از زمین داد.

_وقتی باهات حرف میزنم من و نگاه کن و از صدات استفاده کن.
_من ...
_تو چی ؟!
_نتوستم پول و جور کنم.
خنده ی بلندی توی صورت پسر کرد و قدمی عقب رفت.
_خب !
_من ....
_بذار من به جات حرف بزنم ... نتونستی پول و جور کنی پس بدنت رو برام اوردی درسته ؟!

سر پایین افتاده اش توسط دست جونگکوک بالا کشیده شد ؛ عصبی از لمس مجدد چونه اش توسط مرد سرش رو از دستهای مرد دور کرد.

_خوشم نمیاد یه حرف و دوبار تکرار کنم ... پس پسر خوبی باش و عصبیم نکن.

جیمین دست مشت شده اش رو به پشت بدنش هدایت کرد تا از هر حرکتی که میتونست براش گرون تموم شه جلوگیری کنه.
در حالی که خودش رو برای ضعفی که در مقابل مرد داشت سرزنش میکرد ، خیره به چشمهای جونگکوک سری تکون داد‌.

_خب پس حضورت در اینجا رو میذاریم به حساب قبول کردن تنها راه حل ممکن برای زنده بیرون رفتنت از این ماجرا... بیا بشین.

خیره به ناخون های گرد شده اش ، افکاری رو که تمام شب قبل ذهنش رو برای این‌ کار اماده کرده بود زیر و رو کرد تا کمی از استرسش رو کم بکنه.

Gray Madness Where stories live. Discover now