جنون خاکستری پارت دوازدهم

467 71 4
                                    

چراغ‌های خاموش و سکوتی که سالن پذیرایی رو پر کرده بود، باعث توقف قدم‌هاش شد.

با حس گرمای بدن جونگکوک درست پشت سرش، لب به دهان کشید.

سر پایین برد و کنار گوش جیمین زمزمه کرد.

_نکنه می‌خوای اینجا انجامش بدیم؟!

با بی‌حسی رسوخ کرده به بدنش، سری تکون داد.
_هوم... خوبه، پس راه بیفت.

صدای خش‌دار جونگکوک و لحنی که هیچ انعطافی درش دیده نمی‌شد جیمین رو نگران کرد.

هنوز هم اثرات تصادف، کوفتگی بدن و سردرد رو به همراه داشت و‌ می‌تونست حدس بزنه قطعا این‌ رابطه مثل باقی روابطشون خشن و بی توجه به وضعیت جسمی جیمین انجام می‌شه.

پشت سر جونگکوک وارد اتاق پسر شد.
هنوز کامل داخل اتاق نشده، با هدایت‌ دست‌ جونگکوک به دیوار چسبید.

سر خم کرده روی لب‌های جیمین که هنوز بوی سیگار مارک ازش بلند می‌شد، لب زد.
_لباساتو در بیار.

شنیدن این جمله، اون هم با چنین لحنی جیمین رو به یاد اولین رابطشون انداخت.
رابطه‌ای که کابوس شده گاهی اوقات جیمین رو از خواب می‌پروند.
سر تکون داد و در حالی که به خاطر حضور نزدیک بدن جونگکوک فضایی برای تکون دادن بدنش نداشت، دکمه‌ی شلوارش رو باز کرد.
کمی فاصله گرفت تا جیمین برای بیرون کشیدن شلوار از پاهاش بتونه خم‌ شه.

خیره به حرکت موهای جیمین روی هوا، لبش رو تر کرد.
کمر صاف کرده، منتظر به جونگکوک چشم دوخت.
_کلش و در بیار.


اخرین تیکه‌ی پوشش رو روی زمین انداخت و در حالی که تنها با باکسری سفید رنگ و جوراب‌هایی به همون رنگ مقابل جونگکوک ایستاده بود، سر زیر انداخت.

نگاه پر حرارت جونگکوک روی نقطه به نقطه‌ی بدنش، معذبش کرده اجازه‌ی گفتن حرفی‌ رو بهش نمی‌داد.
دست از دید زدن پوست سفید جیمین گرفته قدم پیش گذاشت.

با نزدیک شدن یکباره‌ی جونگکوک، عقب رفته پشتش رو به دیوار تکیه داد.

سرش‌ رو زیر چونه‌ی جیمین‌ برده، لب‌هاش‌ رو روی سیبک گلوی پسر گذاشت.

با نشستن گرمای لب جونگکوک روی گلوش چشم بسته دست‌هاش رو کنار بدنش مشت کرد.

سانت به سانت گردن جیمین رو به لب و دندون گرفته، پیشروی می‌کرد.

با میک محکمی به زیر چونه‌ی جیمین زد، صدای ناله‌ی پسر رو بلند کرد.

ناله‌ای که به لطف ارامش رفتارتش توی ارضا کردن پسر برای اولین بار باهاش مواجه شده بود.
صدایی که دلش می‌خواست بیشتر توی رابطشون به گوش‌هاش برسه.

دست‌هاش رو دور کمر جیمین نشوند و تن‌هاش رو به هم چسبوند.
دست زیر چونه‌ی پسر برد و سرش رو بلند کرد.
_کجا انجامش بدیم‌؟!

سوال جونگکوک برای لحظه‌ای گیجش کرد اما خوشحالی از این حق انتخاب انگشتش رو به سمت تخت گرفت.


کمی بعد با فرودش روی تخت و خزیدن بدن جونگکوک روی بدنش، چشم بست.
وقتی اون حرف‌های رو توی ساحل پیش کشیده بود، انتظار هر چیزی رو داشت به جز رسیدن به رابطه اون هم توی چنین ساعتی از شب.

با دردی که از سنگینی بدن جونگکوک روی بدن اسیب دیده‌اش، تحمل می‌کرد لب باز کرد.

_این طوری...

با شنیدن صدای جیمین دست از مارک کردن سرشونه‌های پسر کشیده نگاهش رو به چشم‌های جیمین‌ داد.

_چی؟!
_این طوری دردم میاد.

Gray Madness Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz