part7

93 14 15
                                    

언젠가 이 말은 한 줄 한 줄 나와 함께 무덤에 갈 거고 후회하지 않아 큰 슬픔이 가슴을 짓누르고 더 이상 살 수 있을지 모르겠어 피오레 미안해요, 제가 몸이 좋지 않았어요, 그녀는 당신을 사랑해요 안나....
.
روزی خط به خط این کلمات همراه من به گور میروند و من از این پشیمان نیستم غمی عظیمی بر قلبم سنگینی میکند و مطمئن نیستم بتوانم بیشتر زندگی کنم متاسفم فیوره که خوب نبودم دوست داره تان انا
....
«اومی: دریا»
.

در دست شوی با شتاب باز شد و فقط یک چیزی میتونست بشنوم و فقط صدای اکو شدی اون پسر بانی فیس بود.
_"فاککککک"
. و فقط یک چیزی توی ذهن خودش، اخه توی، لعنتی راست نمیکنی مگه؟
....
خوب بهتره نگیم کاراشو چطور راست و ریس کرد چون اصلا جالب نبود.
خوب انگار امروز مجبور بودن همش جلوی هم بشینن و جواب پس بدن و قانون جدیدی اضافه کنن
پسر کوچیک تر شروع کرد.
_"تویی لعنتی چطور میتونی در هر حالتی شق باشی اخه لعنتی فیل ".
بدون هیچ دلیلی داشتن به هم چشم غره میرفتن +" اخه تو چرا اینجوری میای توی اون خراب شده".
پسر کوچیکتر اخمی کرد و با خشم گفت_"باید از تو اجازه بگیرم وقتی دست شوی دارم و میخواد بریزه چطور وایسم که عالیجناب میخواد جق بزنه اونم این وقت شب اخه لعنتی".
.
خوب این شروع دعواشون تا صبح فرداش بود...
...
.
(پایان فلش بک)
.
با فکر اون روز هم خندشون میومد و هم اعصبانی میشدن اخه لعنتی مزخرف ترین لحظه عمرشون بود...
.
pov, jk:
رفتم طرف چسب سفید و شروع کردم به کندنش الان دیگه دو کشور توی صلح هستن مثلا.
کمی صبر کردم وایسا...
_"هیی کیم تهیونگ"
اومد طرف و باحالت سوالی نگاهم کرد اه
_"ببین اینکه میخوایم کنار بیایم دلیل نمیشه قوانین اتاقمون تعقیر کنه".
اهی عمیقی کشید چرا اینطوری اه میکشی مردک
+"وقتی صمیمی شدیم دیگه منو تو نداره هم"
_"داره". برگشتم کارمو انجام بدم که با پیشنهادش برگشتم طرفش.
+"نظرت چیه بریم شهربازی واسه اولین قدم".
فکر بدی نبود منم شهربازی دوس دارم...
.....
وارد محوطه شلوغ شهربازی شدن تیپ ساده زده بودن ولی بازم از زیبایشون بعضی ها که از کنارشون رد میشدن حرف میزدن و ذوقی نشون میدادن...
_"واو چیزای زیادی هست که میخوام بازیشون کنم"
پسر بزرگتر برگشت طرفش و پیشنهادش رو گفت+"نظرت چیه همینجور که بازی میکنیم هینجورم از هم سوال بپرسیم" ایده بدی هم نبود.
_"بریم اتاق فرار؟ "
پسر بزرگتر سریع مخالف کرد
+"بیا بریم اون فرقه که توپ هار پرت میکنه رو بریم"
واقعا خورد تو ذوقش موافقت کرد و رفتن طرفشـ
+"اول تو بزن".
_"چرا من"
نیشخندی زد و کنار گوشم ادامه داد +"تا جای که من میدونم خانوما مقدم ترن".
عصبی خندیدم و بهش نگاه کرد_"چوگوله(میخوای بمیری) همم"
دستاشو تسلم وار بلند کرد و با دستش اشاره کرد که برم عوضی خوبی به این نیومده.
....
pov, tea:
.
اخه این خنگ کیوتو ببین دلم میخواد گازش بگیرم اه الان وقت اینا نیست از منظره پشتش لذت ببر مرد وایسا من که گی نیستم ولش بابا باسن که باسنه.
داشت همین جور خودشو گول میداد که صدای فریاد پسر بهش فهموند که باخته.
_"این تقلبه بازی شما خرابه "
به کولی بازی هاش نگاه کردم نباید الان یک خودی نشون بدن؟...
رفت جلو +" توپ بیارید واسم میخوام برات ببرمش".
و پولو گذاشت با اعتماد بنفس اولین پرتاب رو زد که اصلا از کناره لیوان ها نگذشت و تا چهار پرتاب دیگه هم با شکست مواجه شد و با حالت شکست خورده به طرف پسر برگشت و لبخندی زد _"نکشیمون اقای برنده"
میخواستن برن که انگار کسی پیرهنش رو گرفت برگشت طرف اون شخص که با دختری ریزه میزه مواجه شد یک خرگوشو طرفم گرفت و گفت:&"میشه اینو به دوستتون بدید من از وقتی اومدین نظرمو جلب کرده". و با عجله اونجار ترک کرد و با دو سمت دوستش رفت به عروسک توی دستاش نگاه کرد و بعد اون نوشته حسودیش شد کاغذ رو پاره کرد و طرف پسر پا تند کرد+"وایسا... و کنارش وایساد و ادامه داد
اینو یک دختری بهت داد. بهم نگاه کرد بعد به عروسک و از دستم گرفتش. ادامه دادم+"خیلی طرفدار داری" خندید و سریع مخالف کرد ...
.
فقط فریاد زدن اون دوتا مرد گنده بود که داشت پرده گوش ملت رو پاره میکرد ...
+"به جون مامانم ولم کنین میخوام پیاده بشمممم"
_"اه مامان الانه که بالا بیارم کمکککک"...
.
(فلش بک)
.
_"بیا بریم یک چیز هیجان انگیز بازی کنیم "
+"مثلا چی"
_"ترن هوای نظرت چیه"
با طردید نگاش کردم
+"خوب... "
_"نکنه میترسی "
سریع بلند شدم و گفتم+"چی معلومه که نه، میترسیدم که تو بترسی" و رفت بلیط بگیره.
و خوب دیگه میدونید چی شده...

Hot and sweet dream... 👅VKOOK. Where stories live. Discover now