part14

35 10 9
                                    

«اولین بوسه؟»
.

..

(هفت سال پیش ساعت1:00 در خوابگاه پسرانه***)
...
pov, jk:
چشمام داشت بالاخره گرم میشدن که افتادن جسم شنگینی روم باعث باز شدن چشمام شد با ناله به اون شخص زیر لبی فحش میدادم که صداشو شنیدم
+"کوکی کوکی بلندشو بریم یک جای" با خمیازه بلند شدم و نشستم _"اخه فاکینگ ساعت یک کی میره بیرون اونم مای که قوانین زمانی داریم؟ " و دوباره میخواست بخوایه که پسر بزرگتر کمرشو گرفت و بلندش کرد_"بزارم زمین احمق عوضی"داشت تقلا میکرد که ولش کنه که وارد دست شوی شدن و کنار روشوی ایستاد و ابو باز کرد و روی صورتش پاشید خواب کامل از سرش پرید و متوجه لباس های شیک و پر زرق و برق مشکی پسر شد و با حالت خوابالود و سوالی از پسر بزرگتر پرسید_"چرا تیپ زدی کجا میخوای منو ببری؟!" پسر بزرگتر نیشخند از خود راضی زد و با حالت مثلا سکسی جواب داد+"من همیشه خوشتیپ بودم ولی میخوایم بریم یک جای باحال زود لباساتو عوض کن!! "پسر کوچیکتر پوفی از سر نارضایتی کشید و به سمت کمدش قدم برداشت یک هودی بزرگ به همراه شلوار جین پاره تنگ برداشت ولی انگار به تیپش به سلیقه پسر بزرگتر نمیخورد و بجاش بهش یک تیشرت مشکی ساده داد هرچند که تیپ سادی داشت ولی اون پسر بازم زیبا ترین بود...
....
بعد چندمین رسید به در نسبتا بزرگ نگاه کرد و با حالت ترسیدی گفت_"بهم بگو منو نیاوردی بار بهم بگو دارم اشتباه میکنم" تهیونگ که از ریکشن پسر راضی بود لبخندی زد و جواب داد+"متاسفم که باهوشی" و سرشو به چپ و راست تکون داد که پسر با حالت کمی عصبی گفت_"من میرم حتا یک درصد هم فکر نکن من پامو بزارم اونجا"داشت میرفت که پسر بزرگتر دستش رو گرفت و با نیشخند دیوثی سرش رو به معنی اره تکون داد....
.............
صدای کر کنند موسیقی داشت اذیت میکرد و به طرف پسر بزرگتر برگشت +"چی شد تا چند دقیق قبل گفتی نمیای" خوب همه چیز تقصیر خودش بود که گول خورده بود اهی کشید و پیرهن پسر رو کشید_"تهیونگ هیونگی هیونگ بیا بریم لطفا " و با حالت مظلومی بهش نگاه کرد اینباره پسر از حقه پسر اگاه بود ولی کمی سست شد ولی خودشو نباخت و با حالت سرگرم کنندی به پسر نگاه کرد+"کوکی عزیزم بیاخوشبگذرونیم فقط کاجا بوی"و باهام به پیست رقص رفتن....
.....
خوب انگار ابمیوه های به ظاهر بی الکل کار خودشونو کرده بودن و پسر رو مست کرده بودن چون داشت پا به پای پسر بزرگتر میرقصید و به مالش های پسر باسخ میداد تا از عمو به عمه تعقیرش بده
.....
pov, Tea:
از سرویس بیرون اومد و دنبال اون خرگوش گشت الان باید خیلی مراقبش میبود چون هوشیار نبود وقتی اونو کنار یک دختر دید انگار درست فکر نمیکرد اگه با یک پسر لاس میزد زیاد واسش سنگین نبود به سمتشون پا تند کرد و+"اوه ببخشید لیدی های زیبا باید دوستمو ببرم" و چشمکی بهشون زد و با خشم دست پسر رو کشید زیر لب تکرار کرد حرفش رو +"اوه ببشید لدی هایی ژیبا باید دویتمو ببرم و کوفت باید میزدم توی دهنشششش"با حرص پسر رو میکشید و به اولین تاکسی دست تکون داد و سوار تاکسی شد...
.....
بعد بزور وارد شدن توی خوابگاهشون در رو بست و پسری که کول کرده بود رو روی تخت انداخت و اهی از کمر درد کشید کفش های پسر رو از پاش در اورد تا تختش کثیف نشه و پتو رو خوب کرد که با چشمای باز پسر رو به رو شد و باحالت ترسیده ای گفت+"یا مسیح بزنه کمرت جنی چیزی مگه مرد" جوابی نشنید و به جاش دستای پسر که گردنش رو گرفت و به پایین سوق داد و بوم....
......
لب های پسر فقط در حد یک لمس به لباش خوردن ولی مثل بی جنبه ها قلبش میتپید اولین بوسه پسر مال خودش خود چی اگه قبلا بوسه ای داشت چی و اینبار از قصد بوسیدش لب بالای و پایینی رو به ترتیب مکید و گردنش رو به رنگ بنفش در اورد منتظر بود فردا پسر با دیدن کبودی ها چکار میکرد و رفت که بخوابه....
.....
تسلیت به تمام اروهای عزیز مطمئنم مونبین الان جاش خیلی بهتره🙂
....
انقدر توی این پارت از کلمه حالت استفاده کردم که خودم تا بحال اینقدر ریکشن نداشتم💔😀
.
امیدوارم حمایتم کنید منه بدبختو o(╥﹏╥)o ฅ^•ﻌ•^ฅ

Hot and sweet dream... 👅VKOOK. Where stories live. Discover now