«سرزمین رویا ها»
....
+میدونی گاهی اوقات پشیمون میشم
_همم از چی مثلا
+نمیدونم
_پس چرا پشیمونی
+واقعا نمیدونم اونا میگن من جوری حرف میزنم انگار که دارم یک معما میگم بنظره خودمم چون منم جوابشونو نمیدونم
_اگه خودتم نمیدونی پس چرا از دیگران میپرسی
+تا شاید یک جواب داشته باشم من نمیدونم تو دریای سیاه چیه که بال های زیبای ارزو و امید رو گره زده یا سینه سمت چپم درد میکنه از چیه یا توی سرزمین رویا ها واقعا چیا قایم شده
_بیا من برات میگم
+ب... باشه
_میدونی تمام درد های ما از قلبه ماست قلب جز پخش کردن خون درد و شادی و خیلی چیز های دیگه هم پخش میکنه مثل قطار ولی این قطار فقط حرکت میکنه و مقصد نداره پس سینه سمت چپم درد میکنه یعنی اینکه قطار قلب شروع به حرکت کرده
+بازم گیج شدم
_بزار حرفامو تموم کنم
+باشه
_دریای سیاه همون طور از اسمش معلمومه سیاه اون قیره سیاه و ابکی پس اب بودنش رو به دریا شباهت دادیم چون عمق زیادی داره و چون اون قیر خیلی سفته و جدا کردن ازش سخته واسه همین بال های آرزو بهم گره خوردن ارزو و امید میخواستن ثابت کنن میتونن قیر رو هم از سیاه سفید کنن گیر افتادن واسه جاه طلبیشون و در ادامه سرزمین رویا ها دو بخش داره منطقه شادی و غم اونا خیلی دور از همن ولی جاده ای دارن که اگه مبادا قافل بشی میری تو جاده غم میتونی بر گردی ولی اون جاده ناامیدی و غمه یادت باشه اون شهر غم نیست جاده غمه تو میتونی فرار کنی ولی بالات چون با قیر پوشونده شدع و قطار مسافرت در حرکته کاری ازت بر نمیاد
+اوهه نمیدونم چرا درک نمیکنمت تو منو تو مرز شادی زندانی و خودتو تو مرزه غم حبس کردی؟
_این برای هردو ما خوبه کوچولوی من
+و..
_فرشته من
+بیا فقط بهم کمک کنیم
_قول میدم وقتی شجاع شدم نجاتت میدم باشه عزیزم
+من بهت باور میکنم A7
_تا دیدار دوباره مون منتظرم بمون و سالم
+باشه بیا هیچ وقت خداحافظی نکنیم
_باشه فرشته من
سرزمین رویا ها•°
سال 203513
9دسامبر
2022
٠:٠٠ساعت
RAHMIZAEI
안나 아메너•°
...........
باز زیر قولم زدم و شجاع نشدم که بیام پیشت....
YOU ARE READING
Hot and sweet dream... 👅VKOOK.
Fanfictionپسر کوچیکتری که روی پاهاش نشسته بود رو نگاه میکرد سرشو نزدیک اورد و لباشو مکید و اروم دست های گرمی رو روی کش باکسرش حس کرد و نیشخندی زد و رونای پسر رو مالش میداد و اروم شروع به زمزمه کرد: +خرگوش خوشگلم چی میخوای... پسر با بی تابی گفت: _لمسم کن. ...
