episode 4

52 3 3
                                    

توی راه جیمین به پلاک هایی که ازشون رد میشدن نگاه می‌کرد. سعی داشت لوکیشن رو توی ذهنش بخاطر بسپاره. دوست داشت دوستشو هم به کافه ای که حالا داشت با یونگی میرفت ببره.

پلاک 33
کافه نام نام

اسم کافه برای جیمین خنده دار بنظر اومد. با دستش جلو دهنشو گرفت و خندشو پنهان کرد.

"هی! به چی میخندی؟"

با شنیدن صدای کلفت یونگی باهاش چشم تو چشم شد و دستشو از جلوی دهنش برداشت. لبخند کوچیکی به مرد زد و جواب داد.

"اسم کافه بنظرم کیوت اومد"

یونگی هم خنده ی مسخره ای کرد و انگار که واسش عادی باشه اوهومی گفت.
قبل از وارد شدن جیمین، درو باز کرد و با دستاش بهش تعارف کرد تا جلو ترش حرکت کنه.
پسر مو نارنجی که توی دلش از این حرکت خوشش اومده بود و ذوق میکرد، جلوتر حرکت کرد.
دستاشو توی هم قفل کرده بود و خیلی آروم راه میرفت. از نظر خودش آدم پررویی هست ولی جلوی کراشش خجالتی ترین فرد این کره ی زمین میشد.

حیاط خلوت بزرگی با میز های چوبی مشکی که روی همشون لوگوی کوچیک خوک صورتی با اسم نام نام هک شده بود و شماره ی میز ها نوشته شده بود.
وارد سالن که شدن نور صورتی همه جارو روشن کرده بود.
یونگی اولین بارش نبود که اینجا میومد برای همین بین راه با باریستا و بارتندر ها سلام احوال پرسی میکرد. اما برای جیمین جای غریبی بود. با چشم های ستاره ایش تمام دکوراسیون صورتی و مشکی کافه، تابلو و بوم های نقاشی بی سر و ته رو زیر نظر میگرفت.

کافه ی قشنگیه...

یونگی به پسر اشاره کرد و سمت یکی از میز ها که بنظر میومد میز همیشگیشه، هدایتش کرد.
قبل از اینکه جیمین صندلی رو عقب بکشه، یونگی جلو رفت و صندلی رو برای جیمین عقب کشید و وقتی جیمین نشست صندلیشو جلو برد تا دستای کوچولوش راحت تر به میز برسه.
خودش هم روبه روی پسر کوچولو نشست.
جیمین هر لحظه از رفتار های پسر مو نعنایی هیجان زده میشد و اصلا انتظار نداشت همچین مرد جنتلمن و بنظرش رمانتیکی باشه.

خب اصلا هم بهش نمیومد..

یونگی روی میز دستاشو توی هم قفل کرده بود و به چشم های جیمین که کل کافه رو زیر نظر گرفته بود خیره شده بود.
از ریکشن های پسر کوچولو خوشش میومد.
مدتی بعد دختر کیوتی که لباس ست صورتی مشکی که لوگوی خوک و اسم نام نام روش بود سمتشون اومد.

"آنیووووونگ شوگا اوپا"

خیلی با عشوه و صدای بچه گونه روبه یونگی حرف می زد.
جیمین نگاهی به سر تا پای دختر انداخت و متوجه ناز کردنش شد.

My oxygen Where stories live. Discover now