episode 5

50 6 4
                                    

کل کلاس برای اومدن کریسمس 2014 خوشحال بودن. مدیر، برنامه هایی برای خودش چیده بود تا بچه های مدرسه توی جشن شرکت کنند و دور هم باشن.
کاپل ها منتظر اولین برف بودن تا باهم جشن کاپلی بگیرن و خب جونگکوک هم برنامه هایی برای خودش داشت.
میخواست تعطیلات کریسمس رو توی اتاقش بِچَپِه و سریال های جنایی ببینه و ریلکس کنه.
برعکس چشمای معصومش، مغز پر هیاهویی داشت.

درس خوندن و گذروندن روز هاش به تنهایی براش خسته کننده شده بود. دبیرستان تموم میشد و دوستش هم قرار بود به زودی سرکار بره.

عاااایش
جیمین که باباش پولداره چرا میخاد بره سرکار.

با حرص توی دلش گفت و همون لحظه یادش به رفیق شفیقش افتاد که میخواد توی تعطيلات چیکار کنه.

(Massage)

ی جیمین.
_برای تعطيلات کریسمس میخای چیکار کنی؟

_نمیدونم جی کی. دلم میخاد برم سفر.

_پس حتما با خانوادت بهت خوش میگذره.

_جی کی احمق.
_گمشو بیا باهم بریم.
آخه کی خانواده من باهام اومدن سفر؟

_منم پول ندارم.
_خودت گمشو.

_عاااااااااااه.
_من اینجا کیرتم؟

_جیمیننننننن، خیلی بی ادبی😂

_جدی گفتم.
پلن میچینیم براش.

〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

سر میز شام با خانواده، درحال غذا خوردن بود و در عین حال فکرش درگیر سفری بود که میخواست با دوستش بره. گوشیو زیر میز گرفته بود تا باباش نبینه. چون بدش میومد سر غذا کسی گوشی دست بگیره. توییترشو باز کرد و توئیت زد:

ایده برای سفر توی تعطيلات کریسمس👀

همونطور که لقمه هامو می‌جوید، یواشکی ریپلای های بقیه رو چک میکرد.

*توی این سرما کجا میخای بری؟*

*هرجا بری باید خونه بگیری تا گرم باشی*

*با دوست دخترت برید بالاترین طبقه یه هتل رو رزور کنید😍*

*یعنی تعطيلات رو نمیخوای با خانوادت بگذرونی؟*

My oxygen Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon