سولمیت‌های بدبخت

345 66 4
                                    

•خوب تصمیم گرفتین چیکار کنین؟

سوکجین همینطور که داشت ساندویچش و میخورد از تهیونگ و جیمین و سرخورده و افسرده پرسید..
با ندیدن ریشکنی ازشون پاهاشو روی پاهای نامجون محکم تر کرد.

•تهیوتگ تو که داشتی خوب پیش میرفتی چیشد الان از جیمینم بدبختر به نظر میای؟

تهیونگ سرشو اروم بلند کرد و به سوکجینی که روی نامجون لش شده بود نگاه انداخت.
تو این چند روز که سرگرم جونگکوک بود چه اتفاقی بین این دوتا افتاده بودش؟
اروم از میلک شیکش نوشید:

•هیونگ من خودم فکر میکردم جونگکوک مشکلی نداره و خوشش میاد ولی انگاری اونطوری که فکر میکردم نبود.

نامجون سرخ زودتر از جین به حرف اومد:
•مگه چیشده؟ اون روز که جین میگفت تورو خم شده روی جونگکوک دیده...
با یاداوری اون روز اهی سوزناکی کشید:
•اره خوب من اون روز میخواستم ببوسمش ولی تا نزدیک صورتش شدم با پاش زد جایی که نباید..

با این حرف حتی جیمینی که توی فکر یونگی غرق بود با ضرب سرشو بلند کرد و به سولمیت بدبختش نگاه کرد.

•اونطوری نگام نکنید اره از جونگکوکی مظلوم اینکارا بعید بودش ولی انجامش داد..
_کمی از میلک شیکش نوشید _ وقتی ازش پرسیدم چرا با اخم بهم گفت بهتر خط قرمزارو رعایت کنم بعدشم من ناکام و ترک کرد.

با به یاد اوردن اخم جونگکوک بین ناراحتیاش لبخند دیوثانه‌ای زد...
(اخمشم قشنگههه) توی ذهنش به خودش گفت و سرشو با بیچارگی
روی میز گذاشت..

سوکجین با بیخیالی نسبت به دونسنگ بدبختش روبه جیمین پرسید:
•تو چیکار کردی که اینطوری افسرده شدی.

گاز بزرگی به ساندویچ بیچارش زد و با نگاهش جیمین و سوراخ کرد.
•خوب من...اخرین بار که براش نسکافه خریدم دیگه ندیدمش..
جیمین با من من گفت و سرشو روی سر تهیونگ گذاشت، دو سولمیت بدبخت بیچاره...

سوکجین نچ نچی کرده و گاز دیگه‌ای از ساندویچش زد.
•خوب ته تو چرا بخاطر کاری که کردی معذرت نمیخای و تو جیمی چرا دنبالش نمیگردی؟ اصلا مگه باز چیکار کردی که داره ازت دوری میکنه؟

نامجون همون طور که سعی داشت پاهای سوکجین و از خودش دور کنه پرسید.
•به مسیح قسم من کاری نکردم، خیلیم گل و بلبل بود بینمون.
براش نسکافه خریدم با لبخند تشکر کرد منم نتونستم خودمو کنترل کنم موهاشو ناز کردم همین..
با ناراحتی به نامجین نگاه کرد، از قیافه سوکجین میریخت که به هیچ‌جاش نیس این موضوع، و قیافه نامجونم معلوم بود که با اینکه سعی میکرد تمرکزش روی موضوع باشه، روی یه چیز دیگه بود.
جیمین با مشکوکیت به پوزیشن نامجین نگا کرد، فقط چند روز سرگرم یونگی بود.
این چه حالتی که به خودشون گرفتن؟
•میشه یکیتون توضیح بدین این چه پوزیشنی که تو کافه‌تریا دانشگاه به خودتون گرفتین؟

جین با بیخیالی لب زد:•چه پوزیشنی مگه؟
تهیونگ بدون اینکه سرشو بلند کنه به ارومی گفت:
•پاهات روی پاهای نامجونِ..نه بزار اینطوری بگم پاهات رسماً روی دیک نامجونه..
با این حرف نامجون سرخ شد و جین نیشخندی زد.
•هیچی، منظور خاصی ندارم، یعنی نمیتونم پاهامو بزارم روی پاهای دونسنگ عزیزم؟
•نه تا وقتی که با پاهات نمالیش، محض رضای فاک هیونگ تو مکان عمومی داری میمالی نامجون بدبختو....

جیمین با اخم کمرنگی گفت و از قهوش نوشید.
کمی با پاها فشار نامحسوسی به دیک نامجون بدبخت داد و بانیشخند پررنگش جواب جیمین و داد:
•فقط دارم اماده سازیش میکنم همین
تهیونگ نگاهی چپکی به هیونگش انداخت:
•حداقل اینجا امادش نکن، میان به جرم پورن بازی میبرنت دفتر ها.
جیمین با بدبختی لب زد:
•هیونگ نمیخوای به ما کمک کنی؟
سوکجین ابرویی به معنی نه بالا انداخت، جیمین با حرص ادامه حرفشو زمزمه کرد:
•مجبوری به ما کمک کنی وگرنه این اماده سازیات و باید برا خودت انجام بدی، نکنه یادت رفته برا بفاک دادنش روی ما شرط بستی؟ باید کمکمون کنی تا شرط و ببری.
نامجون با شنیدن حرف جیمین اعتراضی کرد.
•اوه یادم رفته بود خوبه یادم انداختی
_کمی به سمت سولمیتای بدبخت خم شد_ پس وقت اینکه نقشه‌هامون و شروع کنیم.

Are you kidding me?Where stories live. Discover now