Part 7

1.3K 251 106
                                    


در رو به‌سرعت باز کرد و اون رو با خشم، پشت سرش بست.
چشم‌هاش رو توی اتاق چرخوند؛ اما تهیونگ رو پیدا نکرد.
کمی بیشتر که دقت کرد، متوجه‌ی برآمدگیِ بدنِ لرزونش که پشت پرده پنهان شده بود، شد و سعی کرد جلوی خنده‌اش دو بگیره.
پوفی کشید و گوشه‌ی تخت نشست. دوباره اخم کرد و لب زد:
- تهیونگ؟؟ بیا این‌جا ببینم!

فقط به اندازه‌ای که یکی از چشم‌هاش مشخص بشه، از پشت پرده بیرون اومد و مظلوم و آروم گفت:
- ببخشید...

- گفتم بیا این‌جا!

- نمی‌خوام. اگه بیام من رو می‌زنی!
- نیای هم می‌زنم. محکم‌تر هم می‌زنم!

- خب ببخشید. همه‌ش نیم ساعت بود.

- بیا اینجا.

- من کار داشتم وگرنه که نمی‌رفتم!

- می‌خوای از پشت پرده حرف بزنیم؟؟

- خب تو که نمی‌خوای حرف بزنی! می‌خوای منو بزنی!!

- تهیونگ، این‌قدر زبون نریز. بیا اینجا!

بالأخره پرده رو کنار زد و باعثِ بریده‌شدنِ نفس‌های جونگ‌کوک شد. چهره‌ی زیباش، با اون موهای قرمزرنگ که به‌ طرز عجیبی بهش می‌اومد، خواستنی‌تر از همیشه‌اش کرده بود.
توی دلش لعنتی فرستاد و زمزمه کرد:
- تو کم توی چشمی که می‌ری از این غلط‌ها هم می‌کنی؟

با سرِ پائین افتاده و قدم‌های کوتاه، بهش نزدیک شد. نمی‌تونست توی چشم‌هایی نگاه کنه که واقعاً از خشمِ درونشون می‌ترسید.
بدونِ این که سرش رو بالا بیاره، روی پاهاش نشست و خودش رو با بازی با دکمه‌های بالاییِ پیرهن جونگ‌کوک مشغول کرد.

جونگ‌کوک اما متعجب از این کارهاش، چند دقیقه طول کشید تا به خودش بیاد و شروع کنه به دعواکردنش:
- حالا میری موهات رو هم رنگ می‌کنی؟؟ با اجازه‌ی کی اونوقت؟

- خب... خب واسه تو رنگ کردم دیگه...

پوزخندی زد:
- تو گفتی و من هم باور کردم. به خاطر من دیگه...

- خب اگه خوشت نیومد میرم رنگش رو عوض می‌کنم. این‌بار هر رنگی که تو دوست داشتی.

- آره دیگه... می‌خوای همه‌ی موهات بریزه و کچل بشی. بعد هم همه بگن جونگ‌کوک رفت با یه کچل ازدواج کرد بهم بخندن؟

لبخند به لبش اومد؛ اما با دیدنِ چهره‌ی پر از اخمِ مرد بزرگ‌تر، لبخندش محو شد.

- خب پس می‌ذارم باشه. اتفاقاً همه گفتن خیلی بهم میاد.

- همه؟؟

اون‌قدر بلند داد زد که تهیونگ از ترس به خودش لرزید و لب زد:
- همه... همه نه... نه فقط... فقط هوسوک گفت...

- هوسوک دیگه کدوم خریه؟؟

- همون... همون استایلیستم...

- هوسوک غلط می‌کنه در موردّ موهات و چیزهایی که به تو مربوطه نظر می‌ده!

Lutos [Kookv]Where stories live. Discover now