.P̶A̶R̶T̶.5̶

367 56 20
                                    

هلووو.
بازهم شرط ها نرسیده گذاشتم چه آدم خوبیممم..

برم برا پارت پنج..
لتس گوووووو
________________

هوسوک سراسیمه وارد اتاق تهیونگ شد و پشت سرش نامجین هم وارد اتاق شدن.
هوسوک همونطور که در و می‌بست گفت:
×چی شده ته گفتی بیام؟
همونطور که از پنجره به جونگ کوکی که تو حیاط بازی می‌کرد خیره شده بود خطاب به برادرش گفت:
+فک کنم فهمیدم قاتل پدرم کیه؟
نامجون و هوسوک با تعجب نگاهی بهم انداختن و همزمان باهم پرسیدن:
#کیه؟
تهیونگ به سمت سه تا هیونگاش برگشت و گفت:
+حدس می‌زنم پدر جونگ کوک‌.
نامجون با تعجب به سمت تهیونگ رفت و گفت:
×چی میگی تهیونگ یهو پدر کوک از کجات دراومد؟
تهیونگ کلافه دستی به صورتش کشید و با نشستن رو صندلیش و به
پسرا هم اشاره کرد بشینن.
+وقتی کوک رو برا اولین بار  اوردم خونه بعد از مراسم بابا از گذشته اش پرسیدم گفت پدرش قمار باز و معتاد بوده.
تو یکی از قمار هاش جونگ کوکم رو به یه عوضی تر از خودش فروخته.
کوک هم وقتی فهمیده فرار کرده و از باغ من و خرگوش هام سر دراورده‌.
احتمال اینکه اون عوضی این کارو کرده هم وقتی به فکرش افتادم که یه جی پی اس تو گوشش پیدا کردم.
نامجین و هوسوک دیگه واقعا فکشون کف زمین بود.

*فلش بک دیروز*
همونطور که کتش رو می‌پوشید روبه کوک که رو تخت خوابیده بود با یکی از خرگوشای تهیونگ _که به اصرار خوده کوک آورده بودن پیشش تا تنها نباشه_بازی می‌کرد  گفت:
+پسر کوچولوی ددی شیطنت ممنوع!
به خانوم چوی گفتم صبحانه ات رو بیاره اتاق ولی ناهار و کنار هوسوک هیونگ میخوری خوب؟
کوک سریع سری تکون داد وهمونطور که خرگوشش رو بغل میکرد تا پایین تخت بره گفت:
_چشم ددی
قول میدم صبحانه و ناهار رو خوب بخورم!
شیطونی نکنم!
کوکو پسره خوبیه!
تهیونگ بعد از اینکه ادکلن رو ، رو خودش خالی کرد به سمت کوک رفت و تو بغل خودش گرفتتش.
دم گوش کوک با صدای بمش زمزمه کرد:
+پسر من همیشه پسر خوبیه.
ددی هم قول میده وقتی برگشت برای خرگوش کوچولوش شیر موز وآب هویج بگیره.
کوک دم عمیقی از عطر خوش ددیش که تلخ و سرد ولی ملایم بود  کشید وبا ذوق خندید و گفت:
_ممنونن ددیم.
ته با لبخندی که هروقت کنار کوک بود از رو لبش پاک نمیشد گوش کوک رو بوسید.
با فاصله گرفتن از گوش خرگوشش و دیدن یه چیز مشکی تو گوشش با تعجب گفت:
+کوک تو همیشه یه چیزی تو گوشت هست؟
کوک با تعجب گفت:
_چی ددی؟
ته جونگ کوک رو ،رو تخت نشوند و گفت:
+یه دقیقه وایسا لاو.
یه چیزی تو گوشته!
با رفتن ته به سمت میز آرایش کوک با استرسی که یهو به جونش افتاده بود گوشش رو لمس کرد.

تهیونگ بعد از برداشتن موچین و قیچی به سمت کوک برگشت.
همونطور که چراغ قوه گوشیش رو روشن می‌کرد گفت:
+نترس توله خرگوش من.
چیزی نیست عزیزم ددی همیشه حواسش بهت هست.
اوکی؟
کوک سری تکون داد و به تهیونگ که بهش میگفت گوشی رو بگیره رو گوشش نگاهی انداخت .
بعد از اینکه کوک گوشی رو یه جایی گرفت تا بتونه راحت تر اون شئ عجیب رو از گوش توله خرگوشش دربیاره مشغول به کار شد.

بعد از تلاش های مکرر بلاخره اون اشیا عجیب رو درآورد و بهش نگاهی انداخت.
_ددی چیه اون؟
با سوال کوک کمی به فکر اینکه این شی رو جای دیگه هم دیده بود افتاد.
با یادآوری روزی که همین شی عجیب رو روی دندون یکی از بادیگارد هاش گذاشت تا یه وقت اگه تو ماموریت گم شد بدونن کجاست، شوکه شده به کوک نگاه انداخت.
+کوک این جی پی اس هست.
کی این رو تو گوشت گذاشته؟
کوک با تعجب به اون یه تیکه پلاستیک که حالا فهمیده بود جی پی اس هست نگاهی انداخت و گفت:
_ددی یعنی چی من...

با یادآوری روزی که پدر کثافتش با شربتی که به کوک داد و اونو بیهوش کرد و وقتی بیدار شد درد بدی تو گوشش که جی پی اس تو اون بوده پیچیده بود حرفش و عوض کرد و گفت:
_اون عوضی.
تهیونگ اون عوضی اینکار و کرده یه روز یه آبمیوه به من داد و وقتی خوردم بیهوش شدم.
وقتی بهوش اومدم درد عجیبی تو گوشم میپیچید که گفتم شاید به خاطر بد خوابیدن.
تهیونگ با حرص دستش رو مشت کرد و به بیرون نگاهی انداخت.
+چرا به این ماجرا اصلا حس خوبی ندارم؟
کوک خواست حرفی بزنه که تهیونگ با فکری که یهو به ذهنش رسید گفت:
+کوک تو گفتی اون پدرسگ تاحالا آدم کشته؟
کوک با تاسف سری تکون داد و گفت:
_آره عموم رو کشت چون نمیدونم چیکار کرد.
مادرم هم خودش کشت
ته با گیجی گفت:
+یعنی ممکنه پدر من و هم پدرت کشته باشه؟
کوک با گیجی بیشتری گفت:
_چرا باید به پدر تو کار داشته باشه؟

تهیونگ دستی به موهاش کشید و همونطور که جی پی اس رو خاموش می‌کرد گفت:
+نمیدونم ولی فک کنم میخواسته بگه حواسش به ما هست و با اینکارش آشوب به پا کنه‌.
باید با هیونگ ها دربارش حرف بزنم.
امروز برو پیش هوسوک هیونگ بمون باش از پیشش جم نمیخوری کوک فهمیدی یا نه.
تاوقتی من بیام پیش هوسوک میمونی بهش میگم حواسش شیش دنگ پیش تو باشه.
کوک سری تکون داد و همونطور که گوکی رو بغل میکرد با تهیونگ به سمت اتاق هوسوک هیونگش رفتن که تا وقتی ته میاد پیش هوسوک بمونه.

*زمان حال*
*.POV Jungkook's father.*
'قربان، قربان جی پی اس خاموش شده!
دستور چی میفرمایید؟
چان با هول وارد اتاق رئیسش شد و با گفتن حرفش منتظر دستور از سمت رئیسش موند.

با عصبانیت دادی کشید و به میز جلوش ضربه محکمی زد.
"من پیداش میکنم و میکشمش آخر.
فعلا حواست باشه هروقت روشن شد سریع خبرم کن تا به اونجایی که جی پی اس میگه بریم.
باید هرچه زودتر این بچه رو پیدا کنم و به رییس بدمش.
چان تعظیم نود درجه ای کرد و به سمت بیرون قدم برداشت.
"به زودی تو چنگ خودمی حالا فعلا خوش باش.

________________
خوب این پارت هم تموم شد شرطا همونه
ووت:۱۵+
کامنت:۲۰+
ایندفعه رو برسونید دیه بابا ۱۰۰ نفر میبینن ۱۰ نفر ووت میدن اوب دوست ندارید بگید تو کامنت ها من نزارم مسخره که نیستم.
🙂🗡

M̶Y̶ L̶I̶F̶E̶Where stories live. Discover now