part 29

483 81 107
                                    

علاوه بر
اینکه
من و تو
'ما' نشدیم
نصف منم
از بین رفت...

______________________
پارت 29: <painfull💔>

"هوووف، واقعا جین؟؟.."

جین از ماشین پیاده شد و چند قدم به سمت جونگکوک برداشت. بدون حرف اشاره کرد تا جونگکوک از ماشین پیاده بشه.

جین بود که قرار ملاقات رو مشخص کرد. اون هم کجا؟!...یکی از جاده‌های خاکی و داغون بلاستفاده که منتهی میشد به زمینی بایر...

جونگکوک از ماشین پیاده شد. به خاطر افتاب شدید چشم‌هاش را تنگ کرد و به اطراف نگاه کرد. جین کت چرمش رو کند و داخل ماشین انداخت. گردنش رو به چپ و راست تکون داد؛ صدای شکستن قولنج گردنش، حتی به گوش جونگکوک هم رسید...

جونگکوک با تعجب به جین نگاه میکرد و در اخر گفت:

"وات دِ فاک..."

جین با جدیت به او نگاه کرد و لب باز کرد:

"من و تو باید یه بار طعمای مشت هم رو بچشیم...قبول داری؟"

جونگکوک نیشخند ناباورانه‌ای زد:

"جین...حوصله‌ی مسخره بازی‌هات رو ندارم..."

میخواست به ماشین برگرده که با حرف جین میخکوب شد:

"پس حداقل به سوالم جواب بده...چرا میخوای من رو بکشی؟؟...به خاطر کینه‌ات به پلیس‌هاست؟..."

جونگکوک برگشت و بی صدا به جین نگاه کرد...این پسر لعنتیِ باهوش...

جین ادامه داد:

"هر مشکلی باهام داری همین جا حل کن!.."

جونگکوک دستهاش رو داخل جیبهاش گذاشت و سرش رو پایین انداخت. با صدای ارامی گفت:

"من هیچ مشکلی باهات ندارم...اتفاقا جدیدا خیلی باهات حال میکنم!..."

جین خندید و تشر زد:

"پس به این خاطر چند وقته زاغ سیاهمو میزدی که بهم علاقه پیدا کردی؟...اووخ!به تهیونگ بگم؟..."

جونگکوک خندید و لب باز کرد:

"گُه نخور!...من هیچ وقت از تو خوشم نمیاد..."

نگاهی به صورت منتظر جین انداخت:

"باشه!...میگم. رئیس سابقم تهدیدم کرد و در صورتی تهدیدش رو عملی نمیکنه که تو رو بکشم!..."

جین چند قدم جلو امد و پرسید:

"هه!...و تو میخواستی من رو بکشی؟..."

"شاید اولا که ریخت نحستو نمیتونستم تحمل کنم اره!..اما الان، هرگز!..."

جین فاصله رو به صفر رسوند و مشتش رو داخل صورت جونگکوک فرود اورد. جونگکوک ناباورانه به جین نگاه کرد. جین لب زد:

𝐁𝐈𝐆 𝐇𝐄𝐈𝐒𝐓 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕_ 𝐍𝐀𝐌𝐉𝐈𝐍Onde as histórias ganham vida. Descobre agora