part 32

233 43 17
                                    

هوا کم‌کم سرد شده بود؛ درخت‌ها برگی نداشتند و مردم سعی میکردند بعد از کار سریعا به خونه‌های گرمشون برگردند.

تهیونگ با قدم‌های آهسته و پوچ به سمت جلو حرکت می‌کرد؛ جین بهش گفته بود جلوی دوربین‌ها آفتابی نشه و اون هم همین‌کار رو کرده بود. با ماشین کوین قرارگاه اومده بود اما حالا حواسی براش نمونده بود که رانندگی کنه. یه چوب کوچولو پیدا کرده بود و بی حوصله به تیرک‌های فلزی میزد تا صدای دینگی که ازشون میاد کمی آرومش کنه...

از طرفی جونگ‌کوک بی سر و صدا و با فاصله‌ای از تهیونگ پشت سرش راه میرفت. نمی‌تونست اون پسر رو ساده رهاش کنه! و حالا به تصمیم خودش افرین میگفت چون لااقل تهیونگ رو از پشت سر میدید و میتونست قلب مغرورش رو کمی آروم کنه...

ناگهان تهیونگ ایستاد و قبل از اینکه پسر بزرگتر بتونه عکس العملی نشون بده برگشت. چند ثانیه‌ای کله فرفری بهش چشم دوخت و در اخر پوزخند زد:

"چرا دنبالم راه افتادی؟"

جونگکوک دندون قروچه‌ای کرد و گفت:

"برای اینکه بهت هشدار بدم اگه بخوای گروه رو ترک کنی، زنده نمیمونی..."

"ههه، مطمئنی؟"

"شاید وقتی خوابی یه پشتی رو صورتت قرار بگیره و با یه گلوله راحت به خواب عمیق بری؛ یا توی اون اتاق لعنتی خود کوین فرشته‌ی مرگت بشه...نباید اینقدر ناشی و احمقانه حرفت رو بزنی.."

تهیونگ خنده‌ی بی‌مهابایی کرد و قدمی جلو اومد:

"کوین شاید شما رو بدون فکر بکشه اما من رو...بعید میدونم!"

جونگکوک اخم غلیظی کرد و با لحن تندی پرسید:

"منظورت چیه؟"

"منظورم واضحه! من براش قیمتی‌تر از پولم..."

جونگکوک ابروهاش رو بالا انداخت و با عصبانیتی که سعی میکرد کنترل کنه گفت:

"باهاش خوابیدی؟"

"چه فرقی به حالت میکنه؟"

جونگکوک با عصبانیت دستش رو جلو برد و گردن کله فرفریش رو گرفت. موها و گردن تهیونگ، اجزای مورد علاقه‌اش بودن!! با دندون‌هایی که از فشار عصبی به هم فشرده شده بود لب زد:

"سوالمو با سوال جواب نده..."

تهیونگ با وجود خفگی جزئی لبخندی زد و گفت:

"ب_بار اولم...نیست که...کسی غیر از تو لمسم میکنه.."

لحظه‌ای خشم جلوی چشمهاش رو گرفت...جونگکوک بیشتر از قبل گردن پسرک رو فشرد و فریاد زد:

"حروم زاده! اما تو گفتی قبل از من با کسی نبودی.."

تهیونگ چشم‌هاش رو بست و به سختی لب باز کرد:

𝐁𝐈𝐆 𝐇𝐄𝐈𝐒𝐓 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕_ 𝐍𝐀𝐌𝐉𝐈𝐍Where stories live. Discover now