6
همونطور که خم میشم فنجونِ بِژ رنگ رو بزارم جلوش، پرت نیمرخش میشه حواسم.
انگار که نباشم تو این دنیا، دنیام خلاصه میشه تو چشمهای براقش که محو کتابه؛
ته دلم حسادت جوونه میزنه به تکتک کلمات خوششانس کتاب که پسرِ خورشیدم نگاهشو روشون میگردونه.
ESTÁS LEYENDO
french coffee
Fanficهرروز میاد؛ هرروز قهوه، هرروز کتاب، هرروز غروب، هرروز صداش، نگاهش، عطرش، این پسر، هرروز.. هرروز.. هرروز. a teakook story.
- his look
6
همونطور که خم میشم فنجونِ بِژ رنگ رو بزارم جلوش، پرت نیمرخش میشه حواسم.
انگار که نباشم تو این دنیا، دنیام خلاصه میشه تو چشمهای براقش که محو کتابه؛
ته دلم حسادت جوونه میزنه به تکتک کلمات خوششانس کتاب که پسرِ خورشیدم نگاهشو روشون میگردونه.