20
همراه میشه با آواز فرانسوی.
با اون لهجه قشنگ، اون لبخند گرم، اون صدای محشر.
″در زیر پلِ پرسی فیلسوفی نشسته
شعبدهباز و دو تماشاچی
و هزاران نفر دیگر، در زیر آسمان پاریس.
مردم، سرود عاشقانه و شهر قدیمی در نزدیکی نتردام.
اما در پانام همهچیز روبهراه است
تشعشع بینظیر
آسمانِ تابستان، نوای آکاردئون و یک ملوان
و امید شکوفه میدهد؛
زیر آسمانِ پاریس.″
YOU ARE READING
french coffee
Fanfictionهرروز میاد؛ هرروز قهوه، هرروز کتاب، هرروز غروب، هرروز صداش، نگاهش، عطرش، این پسر، هرروز.. هرروز.. هرروز. a teakook story.