𝙴𝙿𝟷𝟼

1.1K 128 67
                                    

درست در بدترین لحظه ی ممکن یعنی در اوج عصبانیت تهیونگ، دو خدمتکار همراه جیمین وارد سالن شدند.‌ در لحظات اول هیچ کس به ورود افراد تازه واکنشی نشون نداد اما به مرور زمان تمام چشمها به سمت ارباب جوان چرخید، نگاههایی که جز خشم حس دیگری را منعکس نمیکردند. اغلب خدمتکارها پسر علیل مقصر رفتار بد تهیونگ میدونستند.

"مژده بدین اقا، ارباب جوان پیدا کردیم"

صدای دو خدمتکار مرد که لهجه ی بوسانی هم داشتند لبها رو از کاری که در حال انجامش بودند بازداشت. تمام افراد حاضر در اونجا بدون استثنا به سمت در چرخیدند، بدنبالش تهیونگ بود که با چهره ای خشن به پسر روی ویلچر نگاه کرد. بدن امگا ناخواسته به لرزه افتاد ، هرچند ترسش هم بی مورد نبود چون پسرعموش بی درنگ به طرفش هجوم برد.

"کدوم گوری بودی؟"

سایه ی سیاه آلفا به ارامی جثه ی کوچک امگا را در اغوش میگرفت، پسر با وحشت به دو سمت و پشت سرش نگاه کرد، از همه طرف توسط تهیونگ و افرادش محاصره شده بود، هیچ راهی برای فرار وجود نداشت حتی اگر موفق هم میشد توان لازم برای رساندن چرخ به اسانسور نبود. جیمین به ظاهر خسته و خواب الود به نظر میرسید، نیمه بیشتر از روز با یونگی در سطح شهر چرخیده بود، به جای تجربه کردن دراماهای تازه دلش میخواست روی تخت گرم و نرمش دراز بکشه و در خواب عمیقی فرو بره.

"من..."

امگا در جواب دادن کمی تعلل کرد، هیچ سناریویی به ذهنش نمیرسید که واقعیت پشتش مخفی کنه، هرچند خوب متوجه بود الفا حرفی که از دهانش خارج میشد را باور نمی‌کرد. در اصل هیچ پل اطمینانی بینشون وجود نداشت.

"تو چی؟زود باش جواب بده"

خط عمیقی بین دو ابروی آلفا جا گرفت، اما همه ی خشمش به این منتهی نمیشد، تا به اینجا خیلی خوب کنترلش کرده بود در حالیکه بعد از این هیچ تضمینی برای حفظ ارامش وجود نداشت.

"حوصلم سر رفته بود، با خودم گفتم چه اشکالی داره اگه چرخی در باغ رز بزنم، کار اشتباهی کردم؟"

پوزخند مرموزی گوشه ی لبش نشست، آلفا با حرکت چشم به دست های بیقرار امگا که مدام درهم پیچ و تاب میخوردند اشاره کرد.

"پس چرا استرس داری؟"

بدنبال حرفش امگا سعی کرد با فرو بردن دست های لرزانش بین دو پاش اضطرابی کشنده ای که مثل موریانه در حال جویدنش بود مخفی کنه. هرچند با وجود چشمهای تیزبین الفا این کار غیرممکن به نظر میرسید.

"کی..کی‌ استرس داره؟چرا مزخرف میگی؟ من فقط میخواستم هوایی تازه کنم، همین"

نگاه و فشاری که شاملش میشد برای چند ثانیه از روی امگا برداشته شد. به ظاهر الفا دلیلی که برای غیبتش در عمارت پذیرفته بود.

𝓒𝓻𝓾𝓮𝓵 𝔂𝓸𝓾Where stories live. Discover now