|||||

69 14 25
                                    

_تکه ایی از کتابِ تاریخ ماوراء قرن سی‌ام دای.دت ، دزدیده شده توسط پارک چانیول "

تمامی جادوگران به احترام او به صف ایستاه ، و نفس های سرد خود را حبس کرده بودند !
مرد با ردایی به بلندیِ ابهت و عظمت اش و به سرخی و تیرگی خون های ریخته شده ، از بین اشراف زادگان و بی خانمانان و یا حتی شاهزادگان ولایت ها می گذشت ؛

همگی سرهایشان رو خم کرده بودند ..
چه کسی جرئت بلند کردن سرِ خود را داشت؟

لرد مردگان یا حکم فرمای دنیای زیرین؟!
افسانه‌گوی موجودات یا صاحب بُرنده ترین طلسم ها ؟ ..
ارباب جادوی تمام موجودات !

مردی با عطر نعنا و چکمه هایی که از خون های دشمنانش ، سالیان سال گذر کرده!
می گویند زنان اشراف جرئت عشوه رفتن جلو او را ندارند !
چه کسی می‌توانست برای خودنمایی به تن مبارکِ او دستی دراز کند؟
همه از اسم او خبر داشتند اما چه کسی نامش را بر روی زبانش تا به امروز مزه کرده؟!

مشاورش ، هرچند از جنسی حقیر به نام روح ، روحی که بیست و اندی ساله بود ، از تمامی افراد آن جمع به جز دو خون طلایی ، رتبه ایی بی چون و چرا حکم دهنده داشت !

گرگینه های درنده ، به زیر ستون غربی روی زانوان محکمشان به نشانه‌ی اطائت فرود آمده بودند و خون آشامان بی رحم اما وفادار ، شنل های قیر رنگشان را روی شانه های پهن خود کشیده بودند .
ارباب و حاکم آینده خون آشامان ، از جمله افرادی بود که با وجود خم بودن سرش ، کمتر از بقیه خم شده بود .

ا-و-ه س-ه-و-ن ، بزرگترین و قوی ترین پادشاه جهان ماوراء که به ژنرال آسمان ها ، همان جنگجوی با سلابطتی که خانواده های خونخوار و گوشت‌خوار و جادوگر را به هماهنگی‌ایی شکست ناپذیر در آورده‌بود .
در چهره او ، انگار فرمان مرگ و زندگی جریان داشت و در دستان پوشیده از نقره‌ی او ، تهدید به مرگ در امکانِ مشاهده‌ی سرکشی‌ایی ، جولان می‌داد .
به راستی تنها فرد در این دنیا ، که به خود جرئت پوشاندن نقره در حضور شاهزادگان خونخوار و گوشتخوار را می‌داد ، اربابِ جادو بود .

گرگینه‌ایی با قد بلند و پوستی نسبتاً تیره ، به نمایندگی از سلطنت گرگ ها در جنوب ، به سمت اربابِ جادو رفت و به زبان قدیمِ ماوراء ، شروع به سخنرانی کرد ؛

°سرورم ، ارباب ماوراء ، به تازگی جنگی سهمناک را پشت سر گذاشته اییم . با این حال نشانه ایی از تغییر در اخلاقیات شاهزاده‌ی خون‌آشام ها ندیده ام ! آیا جنگ برای تغییر نبوده ، ارباب ماوراء ؟!

گرگینه ها بعد از غرش کوتاهی ، زیرا جرئت غرشی بلند‌تر در حضور پادشاه ماوراء نداشتند ، تعظیمی کردند و نماینده به سمت جایگاه خود برگشت .

°𝑷𝒂𝒅𝒂°Where stories live. Discover now