⋆دسامبر ۲۰۲۰.
-شما تومور مغزی دارید.
با شنیدن لحن محتاط و آروم دکتر مسن، سرش رو بالا آورد و نگاهی به مردمکهای نگران و لرزونش انداخت. آفتاب کم جون دسامبر، به موهای خاکستریش میتابید و انعکاس نور خورشید، توی عینک دستهنقرهایش، چشم رو میزد.
-پیشرویش کم نبوده ولی زیاد هم نیست. میشه عملش کرد و پیشنهاد من اینه که تا پیش از شروع سال جدید کارهای عملتون رو انجام بدید. هر چه...
-اگه نخوام عمل کنم، چقدر دیگه زنده میمونم؟
این بار صدای مرد جوان روی مبلهای چرمی و یاقوتی رنگ مطب، توی اتاق پیچید و باعث گرد شدن چشمهای دکتر مسن شد. دستهای چروکیدهش رو به سمت عینکش برد و اون رو کمی روی بینیش جابهجا کرد. چند باری زبونش رو روی لبهای نازکش کشید و نگاهی به جوان روی مبل انداخت.
چهرهی بینقصی داشت. لبخندی شیرین کنج لبهاش نشسته بود و مردمکهای چشمهاش، زیر نور آفتاب عصر زمستونی، که از لای پردهی سفید رد میشد و به داخل اتاقک مطب میتابید، به قهوهای میزد. موهاش به مرتبترین شکل ممکن حالت داده شده بودن و هیکلش توی اون کت و شلوار مشکی رنگ، یک منظرهی بینظیر ازش میساخت.
نگاهش رو از مرد جوان گرفت و سری به دو طرف تکون داد. انگار برای خودش هم باور این که اون پسر تا این حد مشتاق مرگه، سخت بود.
-شاید یک سال؟ دو سال؟ قابل پیش بینی نیست. اما چیزی که حتمیه، اینه که اگه عمل نکنید، اون تومور قطعا در آینده باعث مرگتون میشه.
خودش هم باورش نمیشد که داره چنین چیزهایی رو به زبون میاره. اون بیشتر از سی سال توی این شغل فعالیت داشت و شاید به دهها بیمار چنین خبر ناگواری رو داده بود و اونها با نگرانی تمام، دنبال راهی برای نجات دادن خودشون میگشتن. ولی این پسر فرق داشت. توی نگاهش آرامش موج میزد و لبخند عجیب روی لبهای قلبی شکلش، نشون میداد که مدتهاست منتظر چنین خبریه.
-خیلی ممنونم ازتون دکتر لی.
دکتر، با شنیدن صدای مرد جوان، به خودش اومد و دست از وارسی شرایط اون مرد عجیب و غریب برداشت. حالا ایستاده بود و پالتوی مشکی رنگش رو روی ساعدش انداخته بود. به آرومی خم شد و به سمت در اتاقک مطب حرکت کرد.
-ولی... هنوز قرصهاتون رو ثبت نکردم.
دکتر سریع اعلام کرد و مرد جوان، قبل از این که از در خارج بشه، به سمت دکتر نگران پشت سرش چرخید. لبخندی لرزون، روی لبهای قلبیشکلش نشست و تمام تلاشش رو برای قورت دادن بغض سمج ته گلوش کرد.
-لازم نیست...
به آرومی زمزمه کرد و بدون این که فرصت اعتراض دیگهای به دکتر بده، از اتاق خارج شد و در رو پشت سرش بست. با قدمهایی آروم، خودش رو به میز منشی رسوند و به دخترکی که مشغول وارسی ناخنهای مانیکورشدهش بود و داشت تکتک مراحل طرح زدن ناخنهاش رو برای فرد پشت خط تلفنش تعریف میکرد، خیره شد.
![](https://img.wattpad.com/cover/361513304-288-k405138.jpg)
YOU ARE READING
Champagne problems
Fanfiction-چی میشه اگه همه چیز مثل قبل بشه؟ -مثل قبل؟ -مثل وقتی که نگاهم میکردی و من حس میکردم آخرین ستارهی توی آسمونم. Champagne problems Genre: Romance, Slice of life, School life Couples: Vkook, Yoonmin Author: Nilara Update: Saturdays Telegram Chann...