part 1

2.9K 411 91
                                    

Past time
{Jungkook pov}
گذشته
جونگ‌کوک

شونه‌‌ام هنوز گهگداری وقتی که دستمو به سرعت تکون می‌دادم، درد می‌گرفت. اما دکتر بخیه‌ها رو دیروز کشیده بود و بهم گفته بود دردش هم به زودی کاملا از بین می‌‌ره. جای زخم قرمز زیر استخوان ترقوه‌‌ام رو لمس کردم. هنوز ملتهب و حساس بود. اولین زخمم.

تهیونگ اومد پشت سرم ایستاد، تقریبا بیشتر از یه سر و گردن ازم بلندتر بود. در حالی‌که نگاه طوسی تیره‌شده از خشمش روی زخمم نشسته بود، دست‌هاشو به نرمی روی شونه‌هام گذاشت. اونم مثل من بعد دوش دونفرمون کاملا برهنه بود، ولی بدنش با جای زخم‌های غیر قابل شمارشی پوشیده شده بود.

نگاهمو روی صورتش گردوندم. داشتم فکر می‌کردم شاید اینکه دیگه بدنم عالی و بی‌نقص نبود اذیتش می‌کرد. سربازهای مافیا اسکار زخم‌هاشون رو به عنوان گواهِ رشادت‌هاشون روی بدن‌شون داشتند؛ و هیچ مردی شجاع‌تر و پر‌رشادت‌تر از تهیونگ نبود. ولی من یه امگا بودم. پوستم می‌بایست بدون هیچ جای زخم و نشانی باشه تا عناصر زیبایی یه امگا رعایت بشه . امگایی که به خاطر زیباییش تقدیم شده بود. زیرلب زمزمه کردم:

" دکتر گفت جاش می‌ره. "

تهیونگ با ابروهای درهم رفته، نگاهشو بالا آورد تا از توی آینه به چشم‌هام نگاه کنه‌. منو به سمت خودش برگردوند و چونه‌مو رو به بالا مایل کرد.

" جونگ‌کوک، برای من ذره ای اهمیت نداره که جاش می‌ره یا نمی‌ره. اسکار زخمت فقط به یه دلیل اذیتم می‌کنه اونم چون منو یاد این میندازه که به خاطر عوضی‌ای مثل من، جونتو به خطر انداختی. و این واقعا آخرین چیزیه که باید از این بعد به انجامش فکر کنی."

بی‌مکث و تردید جواب دادم:

" بازم انجامش می‌دم. "

کمرمو گرفت، بلندم کرد و روی سنگ روشویی قرارم داد. صورتشو نزدیک آورد و با لحن الفاییش غرید:

" نه. "

توی نگاهش خشم شعله می‌کشید و احساسات دیگه‌‌اش باید زیر فشار این خشم، از ترس پنهان شده بوده باشند. ابتدا حسابی با شنیدن لحن آلفای خون خالص و دستوری که داد به خودم لرزیدم و بعد سعی کردم امگای مطیعمو کمی آروم کنم .

" نه، صدامو می‌شنوی؟ این یه دستور لعنتیه !"

سعی کردم نسبت به فرمانبردای امگام بی‌توجه باشم .با ملایمت گفتم:

" نمی‌تونی همچین دستوری بهم بدی."

نفسشو به تندی بیرون داد.

" می‌تونم و می‌دم. به عنوان کاپو و به عنوان شوهرت. دیگه هیچ‌وقت به خاطر من زندگی‌تو به خطر نمیندازی، جونگ‌کوک. قسم بخور. "

به چشم‌هاش خیره شدم. شاید فکر می‌کرد به همین سادگی‌هاست. تهیونگ به کنترل کردن آدم‌های اطرافش عادت داشت، عادت داشت افرادش از همه دستوراتش اطاعت کنند. ولی حتی اونم باید می‌فهمید که بعضی چیزها خارج از کنترلش‌اند، که حتی قدرت الفای خون خالص اونم محدودیتی داره. با صدای رهبرمابانه‌ آلفاش، صدایی که افرادشو وادار به پیروی می‌کرد و دشمن‌هاش رو از ترس به لرز مینداخت، تکرار کرد:

𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐛𝐲 𝐋𝐎𝐕𝐄 {𝐯𝐤}Where stories live. Discover now