part 5

2.2K 296 40
                                    

تهیونگ دست به سینه، با حالتی گرسنه روی چهره‌‌اش تماشام می‌کرد.

" نمی‌تونم برای دیدن بدنت از تمامی زوایا وقتی داخلتم صبر کنم. "

خون به گونه‌هام هجوم آورد. مطمئن نبودم که از این ایده‌ی تماشا شدن توسط تهیونگ و از اون بدتر تماشا کردن خودم، خوشم بیاد. به سمتم اومد و گونه‌مو نوازش کرد.

" همچنان معصومی. "

امگام خر خری کرد و به طرز لوسی سرش برای لمس بیشتر از الفا کج کرد ، اما خودم اخم کردم. موضوع دقیقا این نبود. من علاقه‌ای نداشتم بدنمو توی هر زاویه‌ی نامساعد ممکنی به نمایش بذارم.

" مطمئن نیستم نیاز داشته باشم خودمو انقدر زیاد تماشا کنم. "

خندید.

" بهم نگو که اعتماد به نفسشو نداری، جونگ‌کوک. لعنتی. من نزدیک بود خلبان، پرسنل فرودگاه و یونشی رو به خاطر دید زدن تو بکشم."

اشاره‌ای بهم کرد و ادامه داد:

" بعد تو نسبت به بدنت خجالت‌زده و دستپاچه‌ای.. ها شاهزاده کلوچه ایه من !؟ "

" فقط چون بقیه نقص‌های بدنمو نمی‌بینن به این معنی نیست که نقصی ندارم."

تهیونگ دوباره خندید.

" سر تا پات بی‌نقصیه، جونگ‌کوک، در این مورد بهم اعتماد کن. من امگا های زیادی رو برهنه دیدم و همه‌شون کلیه چپ‌شون رو می‌دن تا به اندازه‌ی نصف تو زیبا باشن. "

" تو به عنوان شوهرم بایدم اینو بگی. "

اینو گفتم ولی با این حال کم‌کم داشتم علیرغم وجود آینه‌ها، آروم می‌شدم. چه اهمیتی داشت که من از ظاهرم راضی نبودم وقتی تهیونگ باور داشت زیبام. کمرمو لمس کرد، خم شد و توی گوشم گفت:

" من مجبور به هیچ‌کاری نیستم. این حقیقته. حالا قبل از اینکه بندازمت روی تخت و نشونت بدم چقدر فقط برای من یکی سکسی‌ای، بیا بریم بیرون. "

از این کارش شدیدا استقبال می‌کردم ولی همراهش به سمت عرشه‌ی بالایی کشتی و بعد کابین مخصوص ملوان که روی بلندی بود، راه افتادم.

" واو. "

تهیونگ نیشخندی زد.

" یه لحظه صبر کن. باید زنجیر متصل به اسکله رو باز کنم."

چند دقیقه‌ی بعد وقتی برگشت، پشت فرمون رفت و موتور رو روشن کرد. همین‌طور که دکمه‌ها رو فشار می‌داد و همه‌ی مانیتور‌هایی رو که من هیچ سر‌رشته‌ای از نحوه‌ی کارکرد‌شون نداشتم چک می‌کرد، با شیفتگی نگاهش کردم. وقتی داشت کشتی رو از لنگرگاه به سمت آب آزاد خارج می‌کرد، عمیقا تمرکز کرده بود.

" تقریبا هر جا که بخوایم می‌تونیم متوقف بشیم و دوتایی خلوت کنیم. "

از این ایده خوشم میومد، خیلی خوشم میومد، مخصوصا از اینکه با تهیونگ خلوت کنم.

𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐛𝐲 𝐋𝐎𝐕𝐄 {𝐯𝐤}Where stories live. Discover now