تهیونگ سریع واکنش نشون داد پاهاشو از تخت آویزون کرد، نشست و دستشو دور کمرم حلقه کرد تا دوباره مقابل خودش برم گردونه. سعی کردم مقاومت کنم اما خیلی قوی بود. اجازه دادم منو به موازات بدنش مقابل خودش بکشه طوری که دوباره داشتم از بالا به صورت درهم رفتهاش نگاه میکردم اما بدنم حتی توی آغوشش هم از انقباض درنیومد و رایحه امگام همچنان ناراضی باقی موند.
من نیاز داشتم که ببینه چقدر این مسئله برام مهمه. از وقتی جیمین فرار کرده بود خیلی فکر کرده بودم. میدونستم اگه توی این پنتهوس زندانی بمونم، به مرور افسرده میشم.
"جونگکوک، تو همسر منی. وقتی با من ازدواج کردی، میدونستی گزینههات محدود میشن. این زندگی همیشه مثل یه قفس طلایی باقی میمونه. از تو باید در برابر برتوا و تهدیدهای دیگه محافظت بشه. "
" اگه من برم کالج، ریسک و خطر جدیدی شکل نمیگیره، تهیونگ. اینطور نیست که مثلا برتوا به دانشکده حمله کنه. منظور تو اینه که ترجیح میدی من جایی باشم که آدمهای مختلفی اطرافم نباشن، مخصوصا آلفاها. "
تهیونگ لبهاشو روی هم فشرد. رایحه سلطه گری الفای خون خالص شدت گرفت ، عضلاتش منقبض شدند و به آرومی گفت:
" آره. به آلفا های اطرافت اعتماد ندارم. هر مردی که روی سرش دوتا چشم داشته باشه دلش میخواد باهات یه حالی بکنه. تو خیلی جذاب و زیبایی."
تعریفش اصلا باعث آروم شدنم نشد. من این حرفها رو همهی عمرم شنیده بودم، از هر کسی که دور و برم بود. زیباییام تنها چیزی بود که تا حالا بهش شهرت داشتم. به همین دلیل بود که به ازدواج تهیونگ دراومده بودم.
" هوسوک و سندرو و بقیه افرادت دائما اطراف منن. "
با چشمهایی که از وعدهی خونخواهی لبریز بود غرید:
" اونها آدمهای منن، و از عواقب لمس کردن کسی که متعلق به منه خبر دارن. هیچوقت جرئت نمیکنن حتی تو رو دید بزنن. اما کسایی که اون بیرونن، به قوانین ما پایبند نیستن. اگه لمست کنن، میکشمشون، همون کاری که با افراد خودم میکنم. ولی در مورد غیرمافیاییها این مجازات من زمانی صورت میگیره که اونها دیگه کارشونو باهات کردن تموم شده چون نمیدونن تو کی هستی و ممکنه ریسک دست زدن بهت رو متحمل بشن."
" میدونی چی این وسط خندهداره؟ "
اینو در حالی گفتم که دستهام مقابل سینهاش بالا اومدند تا به عقب هولش بدند، اما اون تسلیم فشارم نشد. ادامه دادم:
" اینکه تو هیچوقت واکنش منو نسبت به تلاش اونها واسه نزدیکی درنظر نمیگیری. برای من مهم نیست که یکی از اعضای مافیا یا غیرمافیاییها سعی کنن بهم نزدیک بشن، چون واکنشم نسبت به هردو گروه یه چیزه. من ردشون میکنم و میگم متاهلم، چون به تو وفادارم. تو دائما با امگا ها در ارتباطی و من نگران نمیشم که شاید توسط اونا لمس بشی حتی با اینکه اگه جریان جیسو رو در نظر بگیریم، من نسبت به تو دلایل بیشتری برای بیاعتمادی دارم."
VOUS LISEZ
𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐛𝐲 𝐋𝐎𝐕𝐄 {𝐯𝐤}
Fanfictionفصل دوم " محدود به افتخار " هیچکس انتظار نداشت عاشق هم بشند. وقتی جونگکوک به ازدواج الفایی مثل تهیونگ دراومد، همه مطمئن بودند گُرگ خون خالص تهیونگ اونو میشکنه. جونگکوک به بدترین شکل ممکن از مردی مثل اون میترسید. اعضای مافیا، خیلی سریع هر اعتراض و...