پنهان شدن

14 5 0
                                    

و وقتی کیونگسو نقاشی یه جفت چشم سیاه رو تو دفتر دید، دفتر از دستاش افتاد...
این رفتار کیونگسو از چشم های اون دوتا دور نموند ولی چانیول اولین کسی بود که دفتر رو از زمین برداشت.اون برف های روی کاغذهای دفتر رو  با دستش پاک کرد و نوشته ی توی دفترو خوند و بعد چشم هاش به نقاشی توی دفتر افتاد که یه جفت چشم و ابرو و یه قسمت کوچیکی از بینی یه صورتو نشون میداد.
چانیول در حالی که اخم کرده بود، دستشو روی چشم های نقاشی کشید و بهش خیره شد...
بلاخره لوهان سکوت بین شونو شکست:"به نظر میرسه که....که ما توی مسیر درستی هستیم...." ونفس راحتی کشید. بعد ادامه  داد :"البته با تشکر از تو"
ایرین که گیج شده بود، پرسید:"چی؟"
لوهان گفت:"فکر میکنم میدونم کیا خواهرتو گرفتن....و ما هم داریم دنبال همونا میگردیم"
-"چییی؟.....مطمئنی؟؟"
لوهان به آرومی ،جوری  که فقط ایرین بشونه زمزمه کرد:"اره.....اون چشم ها......به نظر می رسه چانیول می شناستشون...."
                                                         ***
ایرین وقت شو با خونه رفتن تلف نکرد و کنار اون سه تا موند.چرا باید خونه می رفت؟حالا که یه شانسی پیدا کرده بود که بتونه خواهرش رو پیدا کنه.ایرین فهمید که اونا در واقع خون آشام هایی هستن که از شرق اومدن تا دنبال معشوقه هاشون برگردن....البته معشوقه های           شیطانی شون...اون با اشتیاق به داستان های لوهان و کیونگسو ،که یکم قبل تر به خاطر رفتارش ازش عذرخواهی کرده بود، گوش میداد.
اما چیزی که توجه شو جلب کرده بود چانیول بود و جوری که به دفتر نقاشی خواهرش نگاه میکرد...
از وقتی که کیونگسو دفتر رو انداخته بود و اون برش داشته بود تا حالا  دفترو پیش خودش نگه داشته بود و جوری بهش خیره شده بود که انگار جالب ترین چیز توی دنیا است.
اخر سر لوهان بهش گفت:" مثل اینکه یریم.....چشم های بکهیون رو کشیده...."
همون موقع جلوشون یه شعله بزرگ آتیش زبانه کشید و باعث شد ایرین تقریبا از ترس قالب تهی کنه، چون اون آتیش در واقع داشت از دست چانیول شروع میشد....از دستش....
-"بکهیون؟بکهیون کیه؟"
کیونگسو جواب داد:"بکهیون یکی از همون سه شیطانیه که ما دنبالشون میگردیم....و انگار یریم چشم های اونو کشیده.خواهرت نقاش ماهری بوده...همه جزئیات رو کشیده"
-"بدون شک یریم اول اونا رو پیدا کرده.من....من نمیدونم که آشنایی ما تصادفیه یا نه، ولی اگر به خاطر تو نبود ما احتمالا فردا از اینجا می رفتیم.ولی حالا با دفتر نقاشی یریم، ما میدونیم که اونا اینجان....یه جایی همین نزدیکیا...."
ایرین با ناله به طرف لوهان گفت:"خب حالا چه جوری پیداشون کنیم وقتی اینجا داره جلومونو میگیره؟"
-"تقصیر جنگل نیست...."لوهان به آتیش خیره شد و بعد چشم هاشو روی درخت و هیکل چانیول که روی یکی که از شاخه هاش نشسته بود گردوند."یکی داره با چشم های ما بازی میکنه...با حس هامون...انگار داره تصاویر تقلبی می سازه....."
کیونگسو هم به چانیول خیره شد که همچنان دشت توی دستش گلوله های آتشی می ساخت....

[Completed] •⊱ Legacy ⊰• (ChanBaek) Persian TranslationWhere stories live. Discover now