Yoongi pov:
به دیواره سرامیکی خیس تکیه داده بودم، به حرفای جیمین فکر میکردم؛ اگه وزیر قبل کشته شدنش فقط پیش یکی دهنگشادی کرده بود، چطور میتونستم جمعش کنم؟!!
پاکت سیگارمو از گوشهای برداشتم، درحالیکه به سقف خیره شده بودم سعی میکردم لابه لای دود سیگارم، مشکلاتو حل کنم.
مسئله اصلی پدرم بود که کل زندگیش شده بود ارتش و افتخار! احتمالا بخاطره همین هم آوازه پرافتخار بودن ما یه جوجه احمق مثل جیمین رو ترسونده بود.برای من مهم نبود اگه پدرم طردم میکرد، اسممو از شجره نامه خانوادگی تخمیش حذف میکرد یا هرچی! پدربزرگم با وجود سختگیریهاش، به شدت منو قبول داشت، حتی یادمه یه بار گفت:" تو مثل جوونی خودم وحشی و باارادهای! وحشی هستی چون همه رو میدری، درست مثل یه حیوون وسط جنگل؛ با ارادهای، چون هرکار بخوای میکنی تا به هدفت برسی". اگه پدربزرگ رو متقاعد میکردم که جیمین رو بپذیره، بقیه خانواده، از جمله پدرم هم خفه خون میگرفتند و دردسر درست نمیکردند؛ هرچند پدربزرگ هم جونور نفهمی بود...
توی همین فکرا بودم که جیمین با حوله زرد کوچیکی دور کمرش، به استخر نزدیک شد.
نوک انگشت پاشو به آب زد و وقتی مطمئن شد خیلی سرد نیست، حولهاشو یه گوشه گذاشت و آروم وارد آب شد، ظرافت بدنش چیزی نبود که بهش عادت کنم... با وجود اینکه مدتی از رابطهامون میگذشت، نمیتونستم باور کنم چقدر بدن یه پسر میتونه منعطف و ظریف باشه؟ اونم وقتی یادم میفتاد بین یه مشت گوریل پشمالو داره کار میکنه!
_یاااا! واسه چی اومدی اینجا؟!
از شدت صدام لرزید و توی آب عقب رفت.
با لحن طلبکاری گفت: آه...ترسوندیم! چته؟ نمیتونم استخر هم بیام؟
_دیگه با کی اومدی استخر؟!_یااا! اولین باره! از وقتی منتقل شدم مرز شمالی، اولین باره اومدم اینجا! چون همیشه پر از سرباز بود و خوشم نمیومد.... هیچوقت نمیومدم! خیالت راحت شد مین یونگی؟؟؟ چان گفت تنها اومدی استخر! منم دوست داشتم اومدم! به تو چه اصن!!
بهش نزدیکتر شدم.
_به چی زل زدی؟
_به زنم...
دستمو روی شونههاش گذاشتم؛ پوست لطیف و سفیدش، بدجوری اغوام میکرد.
انگشتهای تپلشو روی گونهام گذاشت و آروم صورتمو نوازش کرد.
_یونگ... اتفاقی افتاده؟
_چرا میپرسی؟_حس میکنم یه چیزی شده و به من نمیگی!
_حتما بهت ربطی نداره!دستشو از روی گونهام عقب کشید و برگشت که بره، یهو محکم گرفتمش و گفتم: کجا؟!
_میرم پیش یکی که بهم ربط داشته باشه!
_پیش کی پارک جیمین؟ سگم نکن بمون همینجا!
و ساعد دستشو سمت خودم کشیدم؛ انگار وزنش توی آب، حتی کمتر هم شده بود!
دستمو روی کمرش گذاشتم و گفتم: جوجه ضعیف!
اخم بامزهای کرد و گفت: بخاطر تو ضعیف موندم!
_هاه! بخاطر من؟! نمره آمادگی جسمانیتو D گرفتی!!! حتی نمیدونم توی اون دانشکده نکبت چطوری قبولت کردن! اونوقت بخاطر من ضعیف موندی؟!!!
YOU ARE READING
🫂Encounter✨️KookV
Fanfictionتهیونگ، جین و جیهوپ بخاطر دسته گلی که آب دادند، به بیمارستانی نزدیک مرز شمالی تبعید شدند تا به عنوان تنبیه 6 ماه آینده رو اونجا کار کنند اما توی ناکجاآباد، باید با چه مسائلی سروکله بزنند؟! 🔫🩸💉 Name: Encounter�...