💦🔥Part 2🔥💦

7.7K 1.2K 128
                                    

نگاهش رو از کای و دنیل که به نظر میرسید برای انتخاب فیلم دعوا میکنن گرفت و درحالیکه لیوان پر ویسکی رو سر میکشید دیلدوی صورتی رنگ همیشگیش رو زیر نظر گرفت،با بلند شدن صدای فیلم کلافه سمتشون برگشت ولی درست لحظه‌ای که میخواست داد بزنه تا صدای پورن در حال پخش رو کم کنن شوکه به فیلم زل زد.
- گااااد پارک پورن گی هم داشت؟
جونگین درحالیکه موز توی دستش رو گاز میزد به لوهان چشمک زد.
+ همین یکبار...شنیدم اونی که زیرشه توی واقعیت دوستشه
بلافاصله انگار حقیقت بزرگی رو کشف کرده باشه به دنیل که با حسرت به پارک چانیول زل زده بود نگاه کرد،همشون میدونستن دنیل چقدر به سایز پورن استار محبوبشون حسادت میکنه و با وجود اینکه بکهیون میگفت دیک اون دست کمی از کینگ سایز پارک چانیول نداره اجازه نمیداد تا دوستای دیگه‌ش حتی برای یکبار ببیننش،چرا انقدر خودخواه بود و جواهرش رو نشونشون نمیداد؟
قبل از اینکه افکارش بیشتر پررنگ بشن با صدای ناله‌های بلند پسر کوچیکتر به پارک چانیول که موهای پسر رو چنگ زده بود و با شدت بهش ضربه میزد زل زد،واقعا چطور میتونست دوستش رو انقدر هارد و با لذت به فاک بده؟ اون قطعا یه ماشین سکس بود!
لوهان با حس حضور کسی بالای سرش،سرش رو بلند کرد و به تهیونگ که با نگاهی جدی بهش زل زده بود پوزخند زد.
- ببین کی اینجاست،چیشد دیگه لنگ نمیزنی ته ته؟
تهیونگ با پوزخندی که به سختی مخفیش کرده بود جسمی که پشتش قایم کرده بود بیشتر فشار داد.
+ برات یه چیزی آوردم
لوهان کنجکاو بهش خیره شد و دست تهیونگ به سرعت جلو اومد و چیزی که مخفی کرده بود جلوی چشمای لوهان گرفت،چند ثانیه طول کشید تا لوهان بتونه دیلدوی بزرگ و مشکی رنگ رو تشخیص بده و صدای جیغ بلند و پرت شدنش روی زمین باعث بشه کای و دنیل بهشون زل بزنن و بکهیون با داد لوهان و فحشایی که میداد با سرعت بیشتری وارد گاراژ بشه.
- اون لعنتی رو ازم دور کن مادرجنده
لوهان درحالیکه روی زمین افتاده و به دیلدو خیره شده بود داد میزد و با هر حرکتِ تهیونگ که نزدیک تر میشد بیشتر خودش رو روی زمین عقب میکشید.
- فاک یو کیم تهیونگ...گمشو اونور حرومزاده
بکهیون شوکه به وضع جلوش خیره شد،لوهان که بی پروا جیغ میکشید و فحش میداد،خنده‌های بلند تهیونگ،صدای بلند پورنی که توی فضای گاراژ اکو میشد و بطریای مشروب و پوست موزهایی که همه جا ریخته بودن باعث شد عصبی کتاباش رو روی میز بکوبه و داد بزنه:
+ اینجا چه خبره؟
با صدای فریاد عصبیش به سرعت صدای فیلم کم شد و تهیونگ دیلدو رو روی میز گذاشت،لوهان درحالیکه دستش رو روی قلبش گذاشته بود بلند شد و قبل از اینکه بتونه سمت تهیونگ حمله ور بشه بکهیون دیلدوی ژله ای و مشکی رنگ رو برداشت و درحالیکه جلوی تهیونگ تکونش میداد غر زد:
+ احمقه بیشعور این چه کاریه؟ الان نباید با همین بکنتت؟
تازه متوجه شکل مسخره جسم توی دستش شد.
+ این چه کوفتیه؟ بیشتر شبیه یه مار فلجه دقیقا از کجا خریدیش؟
تهیونگ با اخم دیلدو رو از دست بکهیون کشید و گفت:
- چطور نمیدونی هیونگ؟ این دیک موجودات فضاییه
دنیل با خنده سمتشون اومد و به شونه‌ی لوهان ضربه ای زد.
+ تبریک میگم مرد...دیک یه مجود فضایی باعث شد برینی به خودت
لوهان بلافاصله سمت تهیونگ حمله کرد و به یقش چنگ زد.
- میکشمت...تمام هفته گمو گور شده بودی تا این کوفتی رو برام بیاری؟
تهیونگ با لبخند دستای لوهان رو از یقش جدا کرد و گفت:
+ دوست عزیزم...من فقط میخوام کمکت کنم باور کن
با همون لبخند از جیبش چیزی بیرون کشید،برگشت تا کسی متوجه نشه چیکار میکنه و چند لحظه بعد درحالیکه کاندوم صورتی رنگی رو روی دیلدو عجیب و بزرگ کشیده و کنار صورتش نگه داشته بود برگشت.
+ حالا شکلش خیلی طبیعی شد میتونی باهاش به فوبیات غلبه کنی
لوهان با دیدن شاهکار تهیونگ بلافاصله عق زد و سمت سرویس دوئید و خیلی طول نکشید بکهیون عصبی دیلدو رو از تهیونگ بگیره و توی سرش بکوبه.
- دیک هد...تو واقعا یه دیک هدی کیم تهیونگ...زودباش پوست موزارو جمع کن
+ کای همشو خورده من جمع کنم؟
تهیونگ درحالیکه سرش رو میمالید غر زد و بکهیون با اخم جواب داد:
- البته اگه نمیخوای به جاش اون دیک موجودات فضایی رو ساک بزنی!
بلافاصله صدای خنده‌ی کای بلند شد و گفت:
+ بکهیون بیا ازش فیلم بگیریم و آپلودش کنیم
کلافه سمت کاناپه‌ی قدیمی رفت و بعد از چندبار کشیدن دستش و تمیز کردن خورده چیپس های روش خودش رو روش پرت کرد،از وقتی آگهی هارو پخش کرده بود درست طبق حرف لیندا فقط یه عده مزاحم گیرش اومده بود و در خوشبینانه‌ترین حالت مشکلاتی رو بیان میکردن که هیچ ربطی به سکس تراپ نداشتن!
توی همین مدت کوتاه کلی پیشنهاد سکس داشت اما قصد نداشت ریسک کنه و با یه مزاحم بیکار بخوابه!
- بک هیونگ باید کمکم کنی،من مشاوره میخوام
دنیل خودش رو کنارش جا داده بود و با لبای آویزون به پورن درحال پخش که کم کم به آخراش رسیده بود نگاه میکرد.
+ در چه مورد دنیل؟
با لحن منتظر بکهیون نگاهش رو از پورن استار مورد علاقش گرفت و به برآمدگی عضوش زل زد.
- واقعا کوچیکه
بکهیون با شنیدن نگرانی همیشگی و بی موردش کلافه چشماش رو چرخوند و دنیل ادامه داد:
- خب تو میدونی عرض شونه‌ی من 60 سانته و خب قدم...
+ همشو میدونم دنیل...دقیقا چی میخوای؟
دنیل کلافه به موهاش چنگ زد و کمی صداش رو بالا برد:
- خب نسبت به هیکلم سایزش واقعا کوچیکه هیونگ
بکهیون با دوباره زنگ خوردن گوشیش و دیدن شماره مزاحم آشنا عصبی تماس رو ریجکت کرد و دستش رو روی شونه‌ی دنیل گذاشت.
+ از بچگی باهم حموم میرفتیم درسته؟ من دیدمش و باید بگم کینگ سایزه!
- اما هیونگ...
+ هرچقدرم که بهت بگم باور نمیکنی
به پورن درحال پخش که حالا کای،لوهان و تهیونگ با سروصدا و مسخره بازی مشغول تماشاش بودن اشاره کرد.
+ ببین حاضرم شرط ببندم با اون پارک لعنتی خیلی فرقی نداره...باید امتحانش کنی و وقتی پارتنرت بهت این اطمینانو بده از این حساسیت مسخره نجات پیدا میکنی
دنیل که کمی امیدوار تر به نظر میرسید کمی نزدیک تر شد و مردد گفت.
- خب...راستش یه دختری توی کلاس هست که ازش خوشم اومده،گاااد باید سینه هاشو ببینی...بهترین گزینه برای اولین سکسمه!
بکهیون با دیدن دستای دنیل و حالتشون وقتی از سینه های دختر مورد نظر حرف میزد خنده‌ش گرفت و ضربه ای به بازوش زد.
+ عالیه...پس بیشتر از این وقتو تلف نکن و بهش پیشنهاد بده
با دیدن چهره‌ی دنیل که مطمئن به نظر میرسید لبخند زد و بلافاصله صدای گوشیش بلند شد،خواست تماس رو قطع کنه که شماره جدید مانعش شد،نباید ناامید میشد،سمت چهار احمقی که صدای ویدیو بعدی رو بلند کرده بودن برگشت و داد زد:
+ اون کوفتی رو کمش کن کای
درحالیکه به لوهان اشاره میکرد غر زد.
+ اون روزی که این بچه پولدار این تلویزیون بزرگو خرید باید میفهمیدم تنها قصدتون دیدن پورنه ولی کی فکرشو میکرد براش یه سیستم صوتی کول هم بخره و باهاش مغز منو به فاک بدین
با جواب نگرفتن اینبار جیغ کشید:
+ خفش کنین
بلافاصله صدای فیلم قطع شد و بکهیون بی حوصله تماس رو وصل کرد.
- الو...سکس تراپ...اممم...بیون؟
با پیچیدن صدای بمی توی گوشش با فکر اینکه دوباره قراره داستان عجیب و بی سر و تهی بشنوه بی حوصله جواب داد:
+ آره
- خب...من...
+ حتما سرش کجه یا سوراخ سرش کوچیکه...ببین واقعا من نمیتونم کاری بکنم که دوست دخترت تنگ شه باید قبلا فکرشو میکردی...شایدم میخوای منو بکنی و در خوشبینانه ترین حالت راست نمیشه!
بکهیون کلافه از مزاحمت‌ها گفت و جواب شخص پشت خط باعث شد نفسش حبس شه.
- درسته بیون...راست نمیشه!
با لحن جدیش بکهیون به سرعت از حالت ولو شده روی کاناپه دراومد و صاف نشست،بالاخره یه مراجع واقعی داشت!
+ برای جلسه اول مشاورتون کجا راحت ترین؟!
.....
وارد کلاس شد و دنبال دختر مورد نظر گشت،یکی از صندلیای نزدیک پنجره رو انتخاب کرده بود و چی بهتر از این؟
دنیل همیشه ترجیح میداد نزدیک پنجره بشینه،نباید این فرصت رو از دست میداد،باید اعتماد به نفسش رو جمع میکرد و خودش رو از نگرانی عحیبش که برای یکسال منزویش کرده بود خلاص میکرد،صندلی کناری دختر رو انتخاب کرد و بلافاصله بعد از نشستنش دختر با لبخند نگاهش کرد.
- هی دنیل...صبح بخیر
+ صبح بخیر ویکی
با لبخندش ویکی موهاش رو پشت گوشش داد و با لبخند بهش زل زد،وقت مناسبی بود؟
میتونست ازش بخواد سرقرار برن؟
لحظه‌ای که میخواست پیشنهاد بده صدایی مانعش شد و دنیل تصورش رد هم نمیکرد وقتی سرش رو بلند کنه به کل از تصمیمش پشیمون بشه و لبخند احمقانه‌ای روی صورتش بشینه.
- میتونم اینجا بشینم؟
پسر به صندلی کناریش اشاره کرد و دنیل به سرعت کیفش رو از روی صندلی برداشت .
+ البته
پسر بلافاصله بعد از نشستن دستش رو سمت دنیل دراز کرد و با همون لبخند که چهرش رو کیوت تر میکرد گفت:
- من سونگوو...تو؟
دنیل درحالیکه به چشماش خیره بود دستش رو توی دست سونگوو گذاشت و گفت:
+ دنیل...کانگ دنیل
.....
طبق چند روز گذشته زودتر از خواب بیدار شده بود و حالا کمی دورتر از شخص مورد نظر میدوئید،اگه دوستاش میفهمیدن کای که به سختی برای سر کار رفتن از خواب بیدار میشد حالا پنج صبح بلند میشه و به دنبال جلب توجه شخص خاصی دوساعت ورزش صبحگاهی میکنه قطعا تصور میکردن مواد مصرف میکنه یا عقلش رو از دست داده!
اما حقیقت این بود که کیم کای به شدت به همسایه جدید لاکچریش جذب شده بود،اون پسر با پوست روشن،شونه های پهن،اخم ریز همیشه روی صورتش و عضلات برجسته‌ای که حتی با لباس هم به خوبی خودشون رو نشون میدادن قطعا یه ددی ماهر بود که میتونست برای کای کم حرف،خجالتی و کیوت بهترین گزینه باشه!
شخصی که کای یک هفته هر روز صبح نزدیکش ورزش میکرد و حتی یکبار موفق نشده بود نگاهش رو داشته باشه،نمیفهمید چطور ممکنه کسی انقدر به اطرافش بی توجه باشه و کوچکترین اهمیتی بهش نده!
دیشب دیرتر از معمول به خونه رفته بود و لوهان رو فحش میداد که چطور با دزدیدن مشروبای گرون پدرش تمام شب توی گاراژ نگهشون داشته بود،بزرگ شده بودن و دیگه وقت شیطنت نداشتن با اینحال دنیل و تهیونگ مکنه‌های جمعشون با وجود لوهان پردردسر که کاری به جز خرج کردن پول های پدرش بلد نبود تبدیل به بزرگترین نقطه ضعف کای و بکهیون شده بودن،همیشه برای خوشگذرونی حاضر بودن و اهمیتی به غرغرای کای وقتی با وجود مستی میخواست زودتر به خونه بره نمیدادن،قطعا هیچ کدومشون تصور نمیکردن دوست خجالتیشون هر روز صبح دنبال همسایه سکسیش تمام طول پارک نزدیک خونش رو بدوه!
میدونست طبق معمول پسر متوجهش نمیشه و از اینکه تهیونگ موفق شده کلافه بود،چرا اون نباید از جملشون استفاده میکرد؟
اگه برای تهیونگ کار کرده بود دلیلی نداشت اون هم موفق نشه،سرعتش رو بیشتر کرد تا بتونه کنار پسر بدوه و با وجود ضربان شدید قلبش کنار پسر قرار گرفت،فکر میکرد حداقل نیم نگاهی بهش بندازه با اینحال پسر همچنان فقط به جلوش خیره بود،این دیگ چه کوفتی بود؟
مگه یه خون آشام منزوی بود؟
یا نکنه اصلا ناشنوا بود؟
نفهمید چطور جراتش رو جمع کرد و به ساعد پسر چنگ زد فقط میدونست حالا جلوش ایستاده بود،نگاه نافذ پسر رو روی صورتش داشت و شانس آورده بود که هردو نفس نفس میزدن و اضطراب و وحشت ناگهانیش لو نمیرفت!
کم کم اخم پسر شدت گرفت و درحالیکه عرق گردنش رو پاک میکرد خواست حرفی بزنه با اینحال قبل از اینکه کامل دهنش رو باز کنه کای که حدس میزد هر لحظه ممکنه بزاره و بره به سرعت جمله‌ی طلاییشون رو به کار برد!
- چرا انقدر هاتی؟
اخم روی صورت پسر شدت گرفت و کای با فکر اینکه نمیتونست عقب نشینی کنه بزاقش رو قورت و ادامه داد:
- همسایه کناریتم...کیم کای
+ و؟
با شنیدن صداش تمام اعتماد به نفسش رو از دست داد،لعنت حتی صداش هم هات و سکسی بود،به سرعت نزدیک تر شد و به سرخ شدن گوشاش اهمیتی نداد.
- و...اینکه...میخوای باهام بخوابی؟ من میخوام باهات بخوابم!
بلافاصله اخم پسر از بین رفت و به اطرافشون سرک کشید،با دیدن سکوت و خلوتی اطراف با نگاه مشکوکی توی صورتش خم شد و کای در حالیکه به سختی نگاهش رو از لبایی که بهش نزدیک میشدن گرفت و به چشماش داد.
+ این اولین باریه که میبینمت و تو حتی اسممو نمیدونی و میخوای باهات بخوابم؟
کای بی خجالت سرش رو به نشونه‌ی تایید تکون داد و اینبار پسر با پوزخند کمی ازش فاصله گرفت.
+ پیشنهاد جالبی بود ولی نمیتونم با کسی که اولین باره میبینم بخوابم
کای با شنیدن اینکه با وجود یک هفته حتی یک بار هم نتونسته بود اون رو متوجه خودش کنه ناامید شد با اینحال نمیتونست بیخیال بشه،حالا که مثل یه احمق هورنی به نظر رسیده بود باید به هدفش میرسید.
- خب میتونیم همو بشناسیم...کار سختی نیست و من همسایه کناریتم...لازم نیست همین الان انجامش بدیم...وقتش رو خودت تعیین کن...فقط میخوام باهات بخوابم بقیش برام مهم نیست
لحنش اینبار کاملا جدی و مطمئن بود و باعث شد پسر این احتمال که شخص جلوش دیوونست کنار بزاره و از طرفی مشکل بزرگی داشت که اجازه نمیداد نه قاطعی تحویلش بده و به خونش برگرده!
اوه سهون توان گفتن نه به هیچکس رو نداشت!
کمی چهره‌ی شخص جلوش رو زیر نظر گرفت و بالاخره گفت:
+ حالا که انقدر اصرار داری...باشه...من سهونم...اوه سهون
.....
وارد کافه شد و نگاهش رو به اطراف چرخوند،به پیامش نگاهی انداخت و همونطور که نوشته شده بود به گوشه‌ی کافه و میزی که کنج دیوار بود زل زد،شخص سیاه پوشی پشت میز نشسته بود و چون پشتش به سمت فضای کافه بود بکهیون متوجه شد هیچکس متوجهشون نمیشه و میتونن به راحتی صحبت کنن.

Excuse Me,Why Are You So Hot? [Completed]Where stories live. Discover now