💦🔥Part 11🔥💦

8.5K 1.2K 148
                                    

- خدای من...صورتت
سهون با دیدن صورت زخمی لوهان که از در کلاب بیرون میومد سمتش دوئید و لوهان درحالیکه با آستینش خون لبش رو پاک میکرد بیحوصله غر زد:
+ فاک...صداتو ببر اوه سهون
سهون با دیدن تلو تلو خوردن لوهان نگران بازوش رو چسبید و بلافاصله لوهان با اخم بهش زل زد.
+ داری چه غلطی میکنی؟
- مشخص نیست؟ دارم کمک میکنم راه بری
لوهان پوزخندی زد و نگاهش رو به رو به رو داد.
+ روانی
سهون ناخواسته لبخندی زد،نمیدونست به خاطر مست بودنشه یا باهاش دوستانه تر برخورد میکنه اما همین که با مشت ازش جدا نشده بود حس خوبی داشت!
+ تو حرومزاده‌ی سکسی جالبه که تا دستشویی همراهم میای اما داخل کلاب نیومدی...اگه میومدی مایک عوضی و اکیپ تخمیشو به فاک میدادیم
با لحن کش دارش سهون به خنده افتاد و پرسید:
- پس اعتراف میکنی به نظرت سکسیم؟
لوهان با صدای بلند به خنده افتاد و جواب داد:
+ خفه شو دیک هد...کای تمام سکستونو برام تعریف کرد تا باورم بشه باهات خوابیده
ضربه‌ای به بین پاهای سهون زد و سهون به سرعت ولش کرد و دستاش رو روی دیکش گذاشت،شانس آورده بود لوهان مست بود و ضربش اونقدری محکم نبود تا دیک عزیزش رو ناراحت کنه!
لوهان همونطور که سرش گیج میرفت بهش اشاره کرد.
+ میگفت سایزتم سورپرایز کننده‌ست
سهون همونطور که دستش روی دیکش بود چشمکی زد و لوهان بلافاصله عوق زد.
+ به من چشمک نزن عوضی
با اتمام جمله‌ش با حس بالا اومدن محتویات معده‌ش خم شد با اینحال چیزی بالا نیومد و سهون دوباره بازوش رو گرفت تا تعادلش رو حفظ کنه.
- میبرمت گاراژ
لوهان بی هیچ حرفی اجازه داد تا سهون راهنماییش کنه،زیادی مست بود و به خاطر دعوایی که کرده بود بدن و صورتش درد میکرد.
حدود پونزده دقیقه طول کشید تا به نزدیکی گاراژ برسن و لوهان ناگهانی فریاد بزنه:
+ فاک...گوشیم...گوشی لعنتیم کجاست
سهون شوکه کمی مکث کرد و به سرعت شروع به گشتن جیبای لوهان کرد.
- صبر کن...تکون نخور لعنتی
با حس گوشی لوهان توی جیب کتش خواست عقب بکشه که لوهان دوباره عوق زد و اینبار محتویات معده‌ش بود که روی سینه و لباسای سهون میریخت.
چند ثانیه سکوت بینشون رو گرفت و لوهان درحالیکه دور دهنش رو پاک میکرد با لحن کشدارش گفت:
+ معلوم نیست توی مشروبشون چه گهی ریخته بودن
سهون با دهن باز به وضعیتش نگاه میکرد و خیلی طول نکشید صدای فریادش توی خیابون خلوت بپیچه.
- فاک یو لوهان
..
به سختی وارد گاراژ شد و به سرعت به لباساش چنگ زد،به سختی و درحالیکه سعی میکرد اون مایع چندش آور به صورتش برخورد نکنه تیشرتش رو درآورد.
+ هی هی...لباساتو بپوش عوضی داری چه غلطی میکنی
سهون با ناباوری به لوهان که روی کاناپه لم داده بود خیره شد و صداش رو بالا برد.
- هنوز پنج دقیقه نشده که ریدی به لباسام و محض رضای خدا بگو چرا وقتی انقدر مستی مثل یه انسان بیهوش نمیشی؟ آدم فضایی‌ای چیزی هستی؟ یه تانکر مشروب خوردی و همشم روی من بالا آوردی اما چشمای لعنتیت هنوز بازن
لوهان پوزخندی زد و به خاطر کشیده شدن لب زخمیش اخم کرد.
+ بدنم به اینم عادت کرده
سهون پوکر سمتش رفت و لوهان به سختی  سعی کرد نسبت به عضلاتش بی اهمیت باشه،کای لعنتی انقدر ازش تعریف کرده بود که نمیتونست کنجکاویش رو کنترل کنه.
سهون درحالیکه جعبه‌ی کمک‌های اولیه رو از کارتون زیر کاناپه بیرون میکشید گفت:
- اکیپ شما واقعا عجیبه...وقتی با کای آشنا شدم تصورشم نمیکردم همسایه‌ی خجالتیم همچین دوستایی داشته باشه و حالا که بیشتر شناختمتون متوجه شدم هیچ کدوم باهم سازگار نیستین
لوهان بیحوصله نگاهش کرد که مشغول باز کردن جعبه بود و سهون ادامه داد:
- و واقعا جالبه که اینجا حتی جعبه کمک‌های اولیه هم دارین!
+ زمان دبیرستان تهیونگ زیاد دعوا میکرد برای همین بکهیون خریدش
- دبیرستان؟ اینهمه مدت دوست بودین؟
لوهان ناخواسته لبخند زد و سهون شوکه بهش خیره شد،به خاطر مستی بود؟
این اولین بار بود که لوهان اینطور خواستنی لبخند میزد.
+ از بچگی دوستیم...چون هممون آسیایی بودیم بهم نزدیک شدیم
با نزدیک شدن پنبه بتادینی به لبش چشماش رو بسته و آماده‌ی سوزش شد.
- توهم کره‌ای هستی؟ چون همیشه انگلیسی حرف میزنی نمیدونم
سهون مشغول ضدعفونی کردن زخم کنار ابروش شد و لوهان آهسته لای پلکش رو باز کرد و جواب داد:
+ من چینیم اما اینجا به دنیا اومدم
سهون بدون اینکه سوال دیگه‌ای بپرسه مشغول تمیز کردن زخماش شد و لوهان فرصت این رو داشت تا از نزدیک صورتش رو بررسی کنه،منکر جذابیتش نمیشد و مدت زیادی بود که سهون بدون خستگی همه جا تعقیبش میکرد،ترس لعنتیش از سکس انقدر آزارش میداد که به تازگی تحملش رو نداشت،بدنش هم تحت فشار بود و نمیتونست انکار کنه بهش نیاز داره!
با حس انگشتای سهون که با دقت چسب زخمی روی زخم کنار لبش میزاشتن ناخودآگاه نگاهش به لبای سهون افتاد و نمیدونست سهون چند دقیقه‌ای میشه که به لباش خیره شده،اولین بار بود که توی زندگیش به کسی انقدر جذب میشد و اولین بار هم بود که شخص مقابل قبولش نمیکرد،سهون همیشه توی مرکز توجه بود و تصورش هم نمیکرد روزی به لبای یک پسر خیره بشه و حس کنه اگه اونارو نبوسه دنیا به آخر میرسه!
ناخودآگاه فاصله‌ی لباشون رو کم کرد و با ندیدن مخالفتی از لوهان کمی جرات پیدا کرد،با هیجان فاصله‌ی باقی مونده‌ی لباشون رو از بین برد و چند ثانیه بیحرکت موند.
لوهان با حس لبای گرمی که چند ثانیه پیش بهشون زل زده بود و اثر الکل بی پروا کمی لباش رو حرکت داد و سهون با حس حرکتش انقدر هیجان زده شده بود که به سرعت لبایی که مدتی بود برای بوسیدنشون لحظه شماری میکرد بین لباش کشید،حالا که تونسته بود برای چند لحظه اونارو داشته باشه باید نهایت لذت رو میبرد!
دستاش رو دو طرف صورت لوهان گذاشت و عمیق لباش رو مکید،لوهان با لذت لباش رو فاصله داد و با بوسه‌ی خیس و هات سهون همراه شد.
نمیدونست چند دقیقه‌ست که لوهان رو میبوسه و تنها چیزی که میفهمید همکاری لوهان بود،اون لعنتی سکسی حتی وقتی درگیر بازی با لباش بود و با لذت گردن و موهای سهون رو چنگ میزد بیش از حد تحمل سهون سکسی بود و سهون مطمئن نبود اگه بازهم ادامه بدن بتونه خودش رو کنترل کنه!
با مکش عمیقی تماس لباشون رو قطع کرد و همونطور که هر دوشون نفس نفس میزدن به رو به خیره شدن،به نظر میرسید لوهان قرار نیست به این بوسه معنای خاصی اضافه کنه و شخصیتش این اجازه رو میداد که مثل بقیه کارهاش این هم جز لیست خوش گذرونیاش باشه و جمله‌ش هم همین رو ثابت کرد.
+ انگار فقط یه عوضی بامزه نیستی اوه سهون...به اندازه‌ی یه پورن استار توی بوسیدن حرفه‌ای عمل میکنی!
حالا که بوسیده بودش شاید بهترین فرصت بود تا بازهم تلاش کنه!
- لوهان؟
+ چیه؟
لوهان به آرومی جواب داد و مشغول روشن کردن سیگاری شد.
- چقدر دیگه باید نشون بدم که ازت خوشم میاد؟
+ تا هر وقت که بفهمی کارت خیلی تخمی و بی فایده‌ست
- چرا بهم اعتماد نمیکنی؟ بهت گفتم که دوست دارم و کای...درسته کای...اون باهام بوده گفتی تعریف کرده همین که میدونی بهش صدمه نزدم نباید باعث بشه بهم اعتماد کنی؟
لوهان پوزخندی زد و پرسید:
+ اینکه بفاکش دادی و تا چند روز لنگ میزد؟
سهون کلافه به موهاش چنگ زد و توضیح داد:
-ذاون خودش عجله داشت و حتی نذاشت درست آماده‌ش کنم
+ میخوای به چه نتیجه‌ی تخمی‌ای برسی؟
لوهان اینبار بهش خیره شد و سهون نفس عمیقی کشید.
- من دوست دارم و میخوام دوست پسرت باشم...میتونی ازم بخوای ببندمت و به راحتی اون ترس کوفتیت از سکس رو از بین ببرم و میتونی ازم بخوای تا هر وقت که آمادگیش رو داشتی صبر کنم و لعنت بهت لوهان حاضرم هر دوش رو انجام بدم اما مال من باشی
با دیدن سکوت لوهان ادامه داد:
- حداقل بهش فکر کن...تا کی میخوای منو و نیازت رو پس بزنی؟
لوهان نگاهش رو از سهون گرفت و سهون اینبار فریاد زد:
- لعنت بهت عوضی حداقل به پیشنهادم فکر کن
لوهان نگاهی بهش انداخت و متقابلا فریاد زد:
+ باشه بهش فکر میکنم فقط صدای کوفتیتو ببر سرم درد میکنه...
...
توی کافه‌ی نزدیک دانشگاه نشسته بودن و دنیل خودش رو مشغول کیک شکلاتیش نشون میداد،مدت زیادی بود که به سونگوو علاقه داشت و نمیتونست بروزش بده،اون از فرهنگ متفاوتی بود و میدونست توی کره همجنسگرایی چیز عادی و قابل قبولی نیست و احتمال اینکه سونگوو ازش متنفر بشه مانعش میشد تا اعتراف کنه...میترسید با اینکار سونگوو رو از دست بده!
سونگوو اما به خوبی از کراشش روی دنیل مطمئن بود و از طرفی فهمیدن اینکه دنیل هم مثل پارک چانیول میتونه یک کینگ سایز فوق‌العاده توی سکس باشه کنترل احساساتش رو سخت تر میکرد،اون لعنتی مثل نیمه‌ی گمشده‌ش بود که از قضا کینگ سایز هم داشت!
با نزدیک شدن پسری به میزشون نگاه هر دو روی پسر نشست و جمله‌ی پسر که مخاطبش سونگوو بود باعث شد دنیل متعجب به سونگوو خیره بشه تا واکنشش رو ببینه.
_ سلام...راستش چند وقتیه که اینجا میبینمت و ازت خوشم اومده
سونگوو با دیدن نگاه خیره‌ی دنیل به سرعت به پسر لبخند زد،بهترین فرصت بود تا بهش بفهمونه همجنسگراست و شاید دنیل جرات میکرد بهش نزدیک بشه!
+اوه...واقعا؟ اما من اولین باره که میبینمت
پسر به سرعت دستش رو سمت سونگوو دراز کرد و گفت:
_ اسمم توماسه
سونگوو لبخند زد و دستش رو توی دست پسر گذاشت.
_ میتونم شمارتو داشته باشم؟
سونگوو کمی مکث کرد،به خوبی متوجه نگاه دنیل بود و شاید بد نبود اگه کمی ریسک کنه!
+ البته !
تا زمانی که سونگوو شمارش رو به پسر بده دنیل شوکه نگاهش میکرد و وقتی پسر ازشون دور شد ناخودآگاه پرسید:
-ذتو استریت نیستی؟
سونگوو راضی از موفقیتش طوری که انگار موضوع واضحی رو توضیح میده گفت:
+ نیستم
دنیل بدون اینکه صداش رو کنترل کنه با صدای بلندی گفت:
- خدای من
سونگوو به خنده افتاد و دنیل ادامه داد:
- منم استریت نیستم سونگ
سونگوو به سرعت دستش رو روی دهن دنیل گذاشت و گفت:
+ باشه دنیل داد نزن
چند ثانیه به هم زل زدن و بلافاصله صدای خنده‌های بلندشون بود که فضای کافه رو بهم میریخت.
...
توی راه گاراژ بودن و دنیل مدام بهش زل میزد،میدونست سوپرایز شده و این هیجانش برای سونگوو زیادی شیرین بود،حالا که امروز روز خوبی بود اشکالی نداشت اگه بی پروا تر عمل میکرد!
+ دنیل؟
دنیل نگاهش کرد و سونگوو همونطور که راه میرفت به جلو خیره شد و پرسید:
+ تو...کسی هست که دوستش داشته باشی؟
دنیل ناخودآگاه لبخندش رو خورد و لباش تبدیل به خط شدن.

Excuse Me,Why Are You So Hot? [Completed]Where stories live. Discover now