﹟ A simple smile. That’s the start of opening your heart and being compassionate to others.ଓ
– Dalai Lama❞سلام❝ یونگی صدای مبهم کسی را از پشت سرش شنید. اول محل نداد. حتی به خودش زحمت نداد هنزفری رو کنار بزنه، یا حداقل صدای موزیک رو کم بکنه و در عوض، انگشتش رو آماده روی دکمه ی زیاد کردن صدا گذاشت.
او در کافهتریای مدرسه، روی یکی از گوشه ترین صندلی ها تنها نشسته بود و با خود خلوت میکرد. با این وجود که کمتر کسی در اون سمت میشینه، با خود فکر میکرد که مثل همیشه، دانشآموز دیگری دوستش رو صدا می زنه. آخه واقعاً، کی دلش میخواد با پسر ساکت کلاس سرو کله بزنه؟❞هی، یونگی.❝
ها؟ وقتی اسمش رو شنید، سرش رو برگردوند و با چشمهای شکلاتی پسر رو به رو شد. بالای سرش ایستاده بود و با لبخند خجالتیای به او نگاه میکرد. وقتی نگاهشون با هم تلقی کرد، پسر هول شد و دستی به گردنش کشید. سرش رو کج کرد و موهای سیاه و بلندش جلوی دیدش رو گرفت. با این وجود یونگی لبخند بزرگی روی لب های او دید.
یونگی درموردش شنیده بود: پارک جیمین. دانشجوری سال دومی جذاب و دخترکش (و همچنین پسرکش) مدرسه بود. اون پسر واقعاً همه چیز تمام بود! صورتی زیبا، نمرات عالی، اکیپ وفادار، و خلاصه هرچیزی که بتونی فکرش رو بکنی.
❞دیروز گوشی جدیدی خریدم.❝
جیمین سعی کرد سر حرف رو با سال سومی باز کنه و یونگی با صورتی بی حالت ابرویی بالا داد. نگاه سردش باعث شد جیمین با استرس لبخندی بزنه، اما با این وجود محکم تر ایستاد.❞نمیخوای بپرسی چه بِرندی؟❝
از یونگی پرسید و چشمانش رو به شوخی کوچک کرد و بهش خیره شد.سکوت.
❞اوکی، حداقل که میتونی جوری رفتار کنی انگار برات مهمه دیگه،❝
جیمین خنده ی آرومی کرد و سرش رو کمی پایین انداخت و به انگشتاش نگاه کرد.این لحظه لحظه برای یونگی خیلی عجیب بود، احساس میکرد مورد تمسخر قرار گرفته، ولی از یک طرف با خود فکر کرد که شاید این بدبخت واقعاً باهاش کاری داره. بیا زودتر تمومش کنیم. ❞چیه؟❝
❞چی چیه؟❝
وات د هل..
❞چیه از این لحاظ که اهمیت میدی یا...❝❞برندش چیه؟❝
جیمین مجبور شد داخل لپش رو به قدری محکم گاز بزنه تا جلوی لبخندش رو بگیره.
❝chittaPHONE❞
و شروع کرد به خندیدن.
یونگی نکته ی طنز جُک رو نمیگرفت. مطمئن بود خود جیمین هم نمیدونست به چی میخنده، اما او بهطرز عجیبی خوشحال بود و ریسه میرفت.❞هی، تو گم شدی؟❝
جیمین صاف ایستاد و دستی به صورتش کشید تا جلوی لبخند بزرگش رو بگیره.
❞اسمم جیمینه.❝
این جواب سوالم نبود،
یونگی فکر کرد❞و من اینجام تا کاری کنم لبخند بزنی.❝
YOU ARE READING
SMILE: YM
Short Story━ تنها چیزی که میخواست این بود که یونگی لبخند بزنه. 〔 © chogiwanese 〕 𝗕𝗧𝗦 𝗦𝗛𝗢𝗥𝗧 𝗦𝗧𝗢𝗥𝗬.