⚊ 𝐎𝐅

2K 483 60
                                    

𓂃 don't hide your tears, ⊹ it will hurt them more. 🌿
- Ari(Vertigo)

:))

❞جیمین!❝ تهیونگ با داد بلند شد‌. لعنتی!

جونگ کوک از جا پرید و با نگرانی به دوست پسرش خیره شد. دستش لبه ی تخت رو به چنگ گرفته بود و با دست دیگه موبایلش رو کنار گوشش گذاشته و محکم گرفته بودش.
کوچک‌تر حرفی نمی‌زد اما از چشم هاش ترس و گیجی رو به خوبی میشد خوند.

❞جیمینو بردن بیمارستان!❝












❞لطفا گریه نکن.❝ جیمین با صدای ضعیفی گفت و انگشت هاش رو با نرمی بین موهای بلند جونگ کوکی که کنار تخت زانو زده بود فرو کرد. جونگ‌کوک با بغض و چشم هایی پر از اشک سرش رو از بین دستاش بلند کرد و بهش خیره شد.

هیونگ!❝ دست جیمینو از بین موهاش کشید و محکم بهش چسبید. دیگه هق هق می کرد، هیونگ لطفاً تنهامون نزار!❝

جیـ-جیمینا، تو قول داده بودی که با هم فارغ التحصیل میشیم!❝ صدای تهیونگ می لرزید. دستشو به لبه ی تخت بیمارستان گرفت و لبشو گاز گرفت. به زور جلوی ریزش اشکاشو گرفته بود.

جیمین خندید، ❞واقعاً؟❝

بس کن، تهیونگ سعی کرد گریه اش رو بخوره و خودشو قانع کرد تا مشتشو نخوابونه تو صورت خوشگل هیونگش.

جیمین بهشون لبخند زد همه چی درست میشه،❝

اون چطور میتونه تو همچین شرایطی بگه همه چی خوبه،

چجوری میتونه لبخند بزنه؟

❞ازت متنفرم.❝
تهیونگ زمزمه کرد و مشتشو پایین آورد.

❞منم از خودم متنفرم❝ جیمین خنده ی تلخی کرد

❞ساکت شو. چجوری انقدر بیخیالی؟ یخورده به فکر ما هم باش! اگه- اگه..❝ جونگ کوک بقیه ی حرف هاش رو گاز زد. خیسی روی گونشو کنار زد و با چشمای براق به بزرگتر خیره شد.

جیمین شونه هاش رو بالا انداخت. لبخندش هنوز از صورتش نرفته بود،

هنوز نه.

❞گفتی همه چی درست میشه، نه؟❝ تهیونگ نهایت تلاشش رو کرد و بغضش رو قورت داد. چون شاید.. شاید حق با جیمینه،

شاید همه چی درست شه. هر چه قدر بیشتر بهش فکر بکنی، احتمال اتفاق افتادنش بیشتر می‌شه. این چیزی بود که تهیونگ بهش باور داشت، و باید بهش عمل می‌کرد.

جیمین سرش رو تکون داد ❞وایسا ببینم، شما دوتا کلاسو پیچوندین تا بیایین اینجا؟❝

هر دو بدون حرف سرشون رو تکون دادن.

دیگه این کارو نکنید! اگه بخواید فارغ التحصیل بشید باید خوب درس بخونید، مگه نه؟❝

باهم... کلمه ی باهمو یادت رفت٫
جونگ کوک زمزمه کرد٬ ولی انقدر آروم بود که کسی نشنید

❞و حالا، باید برگردید سر کلاس. امروز امتحان فیزیک داشتیم خیر سرمون، موفق باشید!❝ جیمین مشتشو بالا برد و کلمه ی 'فایتینگ' رو لب زد

❞و بعدش، بیایید دیدنم. پاسخنامه رو بهم بدید،

چیزی که جیمین گفت دو کوچک ترو به خنده انداخت،

















جیمین با دیدن خنده ی اون دو واقعا خوشحال شد.

❞سر زنگ تفریحا حواستون به یونگی باشه ها! جیمین بهشون اخطار داد.

❞راستی، نمیخوای بهش درمورد وضعیتت بگی؟❝ ته پرسید،

❞اون که براش مهم نیست.❝ حرفاش خودشو به خنده انداخت.

❞تو دوستشی، احمق.❝ جونگ کوک ایستاد و چشماش رو چرخوند.

❞هستم؟❝ جیمین با خودش گفت و ریز خندید،
❞شوخی کردم، باشه، هروقت از این دیوونه خونه در اومدم بهش میگم. غذاهاشون مزه گوه میده.❝ جیمین نفسش رو بیرون داد و با یادآوری سوپ بی نمکی که بهش داده بودن صورتشو جمع کرد،

❞پس بهتره هر چه زودتر از اینجا بزنی به چاک.❝ تهیونگ به چشمای بزرگ ترشون خیره شد. لحنش خیلی جدی به نظر میومد.

جیمین واقعاً دلش خواست بهشون قول بده،

یا. ساعتو نگاه! اگه همین الان نرید سر کلاس امتحان از دستتون میره ها!❝ جیمین بهشون یادآوری کرد و ابروشو بالا داد.

دو مکنه سر تکون دادن و بعد از خداحافظی کردن از اتاق بزرگ بیمارستان خارج شدن

جیمین وقتی سکوت اتاق رو گرفت، چشماش رو بست.

امیدوارم همه چی درست شه❝

SMILE: YMWhere stories live. Discover now