وقتی مشغول سردرآوردن از اون تماس مشکوک بودم، سهون با حواس پرتی کنارم نشسته بود و داشت آلبوم رو نشونم میداد.
+ سو... این پسره رو میشناسی؟!
نگاهم و از اون دونفر گرفتم و به آلبوم دادم. میشناختم...؟ مگه چندتا پسر بچه با اون رنگ پوست و اون حالت چشم و مدل لب، تو دنیا وجود داشت که نباید به گذشته ی سهون مربوط باشه؟
سوالی نگام میکرد. پلک زدم. تنها عکس العملی که میتونستم نشون بدم. یه چیزی عجیب تو مغزم رژه میرفت.
پسر عسلیش خیلی از همه ی ما جلوتر بود...
**
مقاومت میکرد. انگار میدونست قراره چی بشنوه. ولی بالاخره تو اتاق، کشیدمش و در و پشت سرمون بستم.
سوهیون: سویی چت شده؟!
از شدت هیجان نفس نفس میزدم. امکان نداشت...نباید اونجوری میشد.
_ اون کیه خاله؟؟ جونگین؟ کیم جونگین واقعا کیه؟؟
رنگ پریده، دودو کردن مردمک چشماش، نفس های نامنظم و اون لبخند مصنوعی آشنا...
خیلی به اون راز لعنتی نزدیک بودم. فقط قفل اون لب ها باید شکسته میشد.
_ اونا... چه نسبتی باهم دارن...؟؟
**
+مطمئنی نمیشناسیش؟؟
حواس پرت، سرتکون دادم. با پشت انگشتام به لبم ضربه میزدم و بی جهت، گاز و ترمز میکردم. نمیتونستم هضمش کنم. هرآن امکان داشت تموم تنم کهیر بزنه.
حتی هضمش هم برام ممکن نبود. امکان نداشت... نباید کسی از اون ماجرا چیزی میفهمید. نباید...
کوچه رو که رد کردم، بالاخره تونستم از اون گرداب بیرون بکشم. دنده عقب رفتم و وارد کوچه شدم و به کلماتی که از بین لب های سهون بیرون میومد هم، توجهی نمیکردم.
چطور ممکن بود...؟ داشتم دیوونه میشدم. شایدم شده بودم که اونقدر عادی، با همه چیز برخورد میکردم. چقدر دیگه قرار بود سورپرایز بشم...؟ مگه بیشتر از اون هم ممکن بود؟!
پارک کردم و بدون توجه به سهون پیاده شدم. مستقیم، مسیر حمام اتاقم رو در پیش گرفتم و طبق عادت آرامش بخش اخیرم، زیر دوش نشستم.
بدون اینکه چیزی از وجودم کم کنم. انگار تک تک پرزهای لباسم که شاهد اون رازگشایی بودند، باید شسته میشدند.
من، به محض بیرون اومدن از این حمام، رازی برای حفظ کردن نداشتم.
چشمام و بستم و گذاشتم قطره های سرکش، به همه جای بدنم کشیده بشن.
**
لیوان چای رو با لبخند، جلوش گذاشتم. تموم اون آدم پکر روبروم، مال من بود. بدون هیچ کم و کاستی. از فکرم لبخندم پررنگ تر شد.
YOU ARE READING
🀄 MᴀᴅNᴇsS 2| دیوونگی‌دوم 🀄ᴋʏᴜɴɢsᴏᴏ ʙᴏᴏᴋ 📕🔜
Romance📘 ژانر : درام⚡رمنس⚡ روانشناسی ⚡ انگست 📕کاپل : سهسو⚡ کایهون ⚡ کریسبک ⚡ چانبک ⚡ سولی ⚡ شیوچن من کیونگسوام. اوه کیونگسو. 🔺 همسر‌قانونی‌و‌رسمی‌اوه‌سهون کسی که تمام عمر عاشقش بودم اما جرات اعتراف بهش رو نداشتم. چون اون به طرز عجیبی غرق پسری بود که به...
