Part 9

1.2K 369 7
                                    

🔞

حرکاتشون آروم بود، دست های بکهیون همونطور که همدیگه رو میبوسیدن، راهشون رو به زیر تیشرت چانیول پیدا کردن. دستش رو روی شونه های چانیول کشید و همزمان چانیول بوسه های ریزی روی گردنش گذاشت.
همون طور که با دست هاش پوست چانیول رو لمس میکرد، حس کرد که عضوش داره بزرگ میشه.
بوسشون رو محکم تر و خشن تر کرد، لب های چانیول از هم جدا شدن و زبون بک توی دهنش فرو رفت.
چانیول روی هیچ چیزی به جز پسر توی بغلش و ضربان قلبش نمیتونست تمرکز کنه.
تموم اون حس های مزخرفی که صبح داشت، با حضور بکهیون از بین رفته بودن.
همه اون حس ها به لذت، سرخوشی و شهوت تبدیل شده بودن.
با تک تک حرکت های بکهیون تحریک شده بود، طوری که روی پنجه های پاش به خاطر چانیول بلند میشد، طوری که انگشت های کشیدش روی بدنش بالا و پایین میرفتن.
چانیول بکهیون رو بدون اینکه لب هاشون از هم جدا بشه، سمت تخت بردش و بین ملافه های نامرتبی که تا چند ساعت پیش تیفانی روشون خوابیده بود، مجبورش کرد دراز بکشه.
این فرق داشت، این خیلی مشتاقانه تر، با علاقه‌ی بیشتر و خیلی خشن و دیوانه وارتر بود.
حس سرکش چانیول بیدار شده بود و بهش غلبه کرده بود.
خیلی خشن بکهیون رو میبوسید و زبونش رو توی کل دهن بکهیون میچرخوند.
حس میکرد که با ناله هایی که بکهیون موقع بوسشون میکرد، عضوش داره سخت تر و سخت تر میشه.
دستش رو محکم توی موهای بکهیون کشید، حرکتش رو تا زیر پیرهن بکهیون ادامه داد، دلش میخواست تیشرتش رو توی تنش پاره کنه، انگار که دست هاش بدون اینکه کنترلی روشون داشته باشه، کار خودشون رو انجام میدادن.
با بوسه ها و لمس ها و صداهاشون که توی فضای اتاق میپیچید، زندگی توی رگ های چانیول جریان پیدا کرده بود.
از زمانی که توی دبیرستان بود تا حالا انقدر زیاد تحریک نشده بود.
چانیول پاهاش رو دو طرف بکهیون گذاشت و روش خیمه زد. دستش رو روی گونه بکهیون گذاشت.
_" خیلی زیبایی!"
تنها چیزی بود که توی اون لحظه میتونست به زبون بیاره.
دستش رو روی بدن بکهیون حرکت داد و دکمه های پیرهنش رو با عجله باز کرد که پوست شیری رنگ بالا تنش مشخص شد.
شب قبل زیر نور ماه و روی شن ها عجله کرده بودن، آشفتگي‌ای که با تاریکیه شب همراه بود، جاش رو به لمس های آروم پوست همدیگه توی نور خورشیدی که از بین پرده ها داخل میومد داده بود.
دست های چانیول روی سینه بکهیون بالا و پایین میرفتن و با نیپل هاش که سفت شده بودن، بازی میکردن.
چانیول خم شد و یه بار دیگه لب های بکهیون رو بین لب های خودش گرفت. بوسش رو تا روی گردن سفیدش، ترقوه هاش و نیپل های صورتیش ادامه داد. تک تک قسمت های بدن بکهیون داشتن زیباییش رو به رخ میکشیدن.
دستش رو روی شکم بکهیون کشید و به باز کردن شلوارش مشغول شد. نمیدونست بعد از اینکه شلوار بکهیون رو درمیاره، قراره چه اتفاقی بیفته، مغزش دیگه تا اون جاها پیش نرفته بود.
توی اون لحظه گم شده بود درحالی که مغزش توی شهوت و خواستن بکهیون غرق شده بود و قلبش هم داشت تند تند میکوبید.
بوم بوم...بوم بوم...بوم بوم...
ولی با همه این ها حس فوق العاده ای داشت.
بکهیون چشم هاش رو بسته بود و به پسر بزرگتر اجازه داده بود تا بدنش رو تحت کنترل خودش بگیره. هر قسمت از بدنش منتظر لمس های چانیول بودن. دست های چانیول روی بدنش کشیده میشدن، میتونست اون جرقه هایی که با دست هاش روی بدنش ایجاد میشدن و سیخ شدن موهای بدنش رو حس کنه.
بکهیون سخت شده بود و عضوش توی لباس زیرش بهش فشار میاورد.
دست های بزرگ چانیول رو حس کرد که با زیپ شلوارش درگیر هستن.
باسنش رو بالا داد تا به چانیول کمک کنه و راحت تر شلوارش رو دربیاره.
با برخورد هوای نیمه سرد به عضوش و بعد هم گرمای دهن چانیول دورش، چشم هاش رو محکم بست و به هم فشار داد.
بدون اینکه کنترلی روش داشته باشه، ناله میکرد و کل بدنش این حس رو داشت که انگار داره توی آتیش میسوزه.
لذت توی کل بدنش پیچیده بود و قلب خودش تندتر از هر زمان دیگه ای توی سینش میکوبید.

Hush ღWhere stories live. Discover now