دستش رو به کمرش زد و با انگشت بالا اومده تهدید کرد...
+اگه شیطونی کنین آقای فرانکی حسابتونو میرسه!!
به همه ی عروسک ها نگاه کرد و سپس لبخندی به آقای فرانکی که روی تخت نشسته بود زد و همونطور که دوباره به بقیه چپ چپ نگاه میکرد، به سمت دستشویی رفت...
به آقای فرانکی اخم نمیکرد چون اون با ادب بود و تازشم اون تازه یه هفته بود که دوباره با لیام زندگی میکرد، لیام نمیخواست بهش سخت بگیره...
هیجان و ذوق زیادش باعث میشد توی دلش جوششی رو حس کنه...
امشب قرار بود همراه بقیه بمونه و توی جشنی که به مناسبت هشتادمین کنسرت برگزار میشه شرکت کنه...
خیلی خوشحال بود، تازه ددی هم بهش گفته بود خودش باید تصمیم بگیره که میخواد بره یا نه...
و لیام هم میخواست بره...
درسته که هری گفته بود خیلی بهتره اگه تا دیر وقت بیرون نمونه ولی لویی و ددی هر دو گفته بودن خودش باید تصمیم بگیره...
لیام هم بعد از صحبت کردن با آقای فرانکی به این نتیجه رسیده بود که باید بره و خوش بگذرونه...
خمیردندون رو روی مسواکش گذاشت و شروع به مسواک زدن کرد...
به خاطر خنکی خمیردندون لبخندی زد و با حساسیت شمرد...
یک دقیقه دندون های سمت چپ، یک دقیقه دندون های سمت راست، یک دقیقه دندون های جلو، یک دقیقه لثه ها و زبون و دقیقه ی آخر هم اختصاص به کشیدن مسواک روی لب هاش داشت...
مسواکش رو آب کشید و اون رو توی جای مسواک گذاشت تا کاملا خشک بشه...
زبونش رو روی لب هاش که حالا کاملا متورم، سرخ و براق شده بود کشید و به خودش لبخند زد...
کمی فکر کرد و بعد از مطمئن شدن از جیش نداشتنش، دوباره پیش آقای فرانکی برگشت...
روی تخت خوابید و مثل چند دقیقه ی پیش آقای فرانکی رو توی بغلش گرفت...
میخواست دوباره برای آقای فرانکی تعریف کنه که چقدر دلتنگش بوده...
دیشب یه عالمه بیدار موند و ازش برای اینکه با اون دختر بد تنهاش گذاشته بود معذرت خواهش کرد و آقای فرانکی هم با مهربونی بهش لبخند میزد...
دستش رو روی گوش های آقای فرانکی میکشید و در مورد خانوم لاکپشت برای اون میگفت...
حتی در مورد خانوم خرسه هم گفت و با ذوق کولش رو آورد تا اون رو نشون بده...
کمی پاهاش رو کشید و انگشت هاش رو تکون تکون داد تا خستگیش دربره، سپس گوشیش رو برداشت و به آقای فرانکی نزدیک تر شد...
وارد دوربین شد و چند تا عکس دو نفره گرفت...
لحظه ای که بین گوش های آقای فرانکی رو میبوسید...
ВЫ ЧИТАЕТЕ
... cute baby ...
Фанфик━━━━━━●─────── ⇆ ㅤ◁ ❚❚ ▷ ㅤ↻ این بوک برای اولین بار یه بیبی واقعی رو نشون میده پس لطفا اگه علاقه ندارین نخونین*-*