(( 52 ))

1.5K 239 559
                                    

این پارت خیلی کمه ^-^

کاور این پارت اولین کاور بوک بود و من عاشقشمممم

_______________________

+آقای فرانکی دعوات میکنه اگه لیامو اذیت کنی!!!!

"من قصد ندارم اذیتت کنم لیام. من دوستتم

نگاه مشکوکش رو به ارین دوخت اما خیلی زود اون رو از صورت اون دختر برداشت...

مرتب کردن لگو ها بر اساس رنگ و سپس مرتب کردن اون مرتب شده ها بر اساس اندازه از نگاه کردن به ارین مهم تر بود...

اون ها رو به هم میچسبوند تا گم نشن...

لیام تازگی ها به کشف مهمی رسیده بود...

اگر عروسک هاش رو از چمدون خارج نکنه و فقط وقتی دلش براشون تنگ شد بره و اون ها رو بیرون بیاره و بعدش هم سرجاشون بذاره، دیگه لازم نیست که به خاطر گم شدن اونها ناراحت بشه و مجبور شه زیر تخت رو بگرده و خطر رو به رو شدن با هیولا رو به جون بخره...

به چمدون عروسک هاش نگاه کرد و ریز خندید...

وقتی که تور رو شروع کرده بود فقط یه چمدون کوچیک داشت که شامل لباس هاش میشد، اما حالا چمدون بزرگ عروسک هاش رو هم به همراه داشت...

البته لیام سختش نمیشد و ابدا سنگین نبودن؛ یعنی خوآن که خیلی راحت از روی زمین بلندش میکرد پس مشخص بود که سنگین نیستن...

شانه بالا انداخت و پستونکش رو محکم مکید...

"لیام به نظرت این خیلی کثیف نشده؟

لیام برگشت و چیزی که توی دست ارین بود رو دید...

سرش رو روی شونش کج کرد و فکر کرد، سپس پستونکش رو بین انگشت هاش گرفت...

اخم کرد و سعی کرد جدیتش رو حفظ کنه...

باز به این دختر رو داده بود!!

+نههه

"من برات میشورمش و تو ببین چقدر تمیز میشه

بوسه ای روی موهای لیام کاشت و به سمت سرویس بهداشتی رفت...

____________________________

بالش رو از روی صورتش برداشت و با چشم هایی که جمع شده بودند به دنبال گوشیش گشت و وقتی دستش به اون برخورد کرد، بدون نگاه کردن به اسم شخص تماس گیرنده، تماس رو وصل کرد و گوشیش رو کنار گوشش برد...

*بله؟

طرف مقابل صحبت کرد و هری فهمید این دوست پسرش بوده که باهاش تماس گرفته...

×من نزدیک مغازتم. بیا ناهار بخوریم

هری نفس عمیقی کشید اما قبل از اینکه بتونه چیزی بگه تماس قطع شده بود...

پوفی کشید و کلافه از اینکه مجبور بود با این حجم از سردرد به اسکرین نگاه کنه، هق هق فیکی کرد...

... cute baby ...Where stories live. Discover now