[تمام شده✅]
جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده...
+شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه...
🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾
جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...
جونگ کوک روی تخت دراز کشیده بود و به چند روزی که با تهیونگ گذرونده بود فکر میکرد...
+چرا اینجوریه؟...چرا یه روز منو میبینه بهم اهمیت میده ولی یه روز جلوی اون همه ادم تخریبم میکنه...
پاهاشو تو شکمش جمع کرد که شلوارکش بالا رفت و کبودی بزرگی که رد دستای تهیونگ بود مشخص شد...
+از اولم کبودیام دیر محو میشدن...اون سال هم مجبور شدم بعد اون یک هفته تا چندروز تو مدرسه یقه اسکی بپوشم...خوبه باز زمستون بود...
در اتاق به صدا دراومد...
+بیا تو چو...
چو اروم در و باز کرد و داخل شد...
کوک به شکم دراز کشید و بیحال سرشو بلند کرد تا ببینه چیکارش داره...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
+نهار نمیخو...
با دیدن وویونگ پشت سر چو خوشحال شد و روی تخت نشست...
+وویونگگگ!
وویونگ تکخندی زد و وارد شد...
×دیگه رفتی پیش تهیونگ جونت خبری از من نگیریییاااا...(اخم کیوت)
لبه ی تخت پشت به کوک نشست...
جونگ کوک از پشت دستاشو دور شکمش حلقه کرد و سرشو به کمرش چسبوند...
×هایششش ولم کن کنننه...چندروزی از دست این چسبیدنات راحت بودمااا...
کوک خندید و صورتشو به کمر وویونگ مالید...میدونست شوخی میکنه...وویونگ بعد از غذا بزرگترین نقطه ضعفش بغل کردنش بود...و نقطه ضعف بزرگترش بغلی بودنش...اونقدر خوب توی بغلت جا میشد و اروم نفس میکشید که فکر میکردی خوابیده...
کوک برگردوندش و روی تخت پرتش کرد...
×یااا...با اینکارا نمیتونی خرم کنی...
کوک به ارنجش تکیه داد و صورت وویونگ و نگاه کرد...
+پس با چی میتونم خرت کنم؟(خنده)
وویونگ چشم غره ای رفت و بلند شد تا پتو رو از روی کوک برای خودش کنار بکشه اما همونجا خشکش زد...