_کوکو...کوکی کوچولوی من...
جونگ کوک با ناله تو جاش تکونی خورد و کمرشو گرفت...
+عوووم...
تهیونگ بلند شد و دستشو روی کمرش گذاشت که لرزید...
_درد میکنه عزیزم؟...
+عااای...داره نصف میشه...
تهیونگ پمادی که خریده بود و برداشت...بولیز کاموایی ای که تنش کرده بود و بالا داد و اروم شروع به مالیدن پماد به کمرش کرد...
_هیچی نیسسست...خوب میشی عزیزم...
+مثل...اون...موقع شدم...عای...
_کدوم موقع؟...
+اولین...بارم...البته...عاه...اون...خیلی...عاییی...بدتر بود...
تهیونگ بولیز کوک و پایین داد و سمت تلفن رفت...
_میدونم عزیزم...اولین بارت بود...خیلی باخودم حرف زدم که مراقب باشم اما...اون بدن لرزون و ظریفت نمیذاشت...
+میدونی بعدش تا ۱هفته نتونستم برم مدرسه...
_چی؟...۱هفتهههه؟
+اوهوم...نمیتونستم حتی تکون بخورم...به مامان بابامم گفتم دعوا گرفتم...و اونا کل یه هفته میخواستن اسم اون ادم و از زیر زبونم بکشن بیرون(خنده)
_اوه...(خنده)قول میدم...از این بعد یکم بیشتر خودمو کنترل کنم...
جونگ کوک چرخید و روی کمر خوابید و دستشو زیر سرش گذاشت و به تهیونگ نگاه کرد...
![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image. هنوزم اعتقاد داشت که اگر تهیونگ ۱۰۰۰سالشم بشه جذاب ترین مرد دنیاست و نمیتونه دوسش نداشته باشه...
تهیونگ لبخندی به چشمای خیره کوک زد و با فرد پشت تلفن صحبت کرد...
_سلام...لطفا صبحونه مارو برامون بیارید...یه کیسه اب گرم هم میخواستم...اتاق ۲۳۰...بله بله کیم...ممنونم...
خواست به کوک بگه که الان صبحونه میارن اما با کوکی غرق خواب روبه رو شد...
![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

YOU ARE READING
talk to me
Fanfiction[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...