+دد...ددییی...تهیونگگگگگ...
تهیونگ با ترس از خواب بیدار شد و به کوکی لخت که درحال پوشیدن لباساش بود نگاه کرد...
_چته کوووک...سکته کردم!
+منم دارم سکته میکنم لاوووو...
_چرا چیه؟...
+ساعتتت...ساعت دوعهههه...ساعت ۵باید تو تالار باشیم...عاهههه خدایا...
تهیونگ اهایی زیر لب گفت و خیلی ریکلس بلند شد و از اتاق بیرون رفت...
_دسشویی کجاست کوک...
جونگ کوک زیپ شلوارشو بالا کشید و از کمر تهیونگ گرفت و سمت دستشویی بردش...
+بجنب دد باشه؟...خواهش میکنم...
تهیونگ نیشخندی زد و داخل دستشویی رفت...
کوک توی اینه نگاهی به بوتش انداخت...
+خب خوبه...این یکی تنگ نیست...
سریع توی آشپزخونه رفت و کالباس و خیارشور و گوجه رو از یخچال بیرون اورد...
یکم پنیر ورقه ای و نون تست هم برداشت و مشغول درست کردن چند تا ساندویچ شد...
تهیونگ از دستشویی بیرون اومد و پشت میز نشست...
_من گشنمه کوک...اینا سیرم نمیکنن...
جونگ کوک ۵ تا ساندویچی که درست کرده بود و جلوی تهیونگ گذاشت...
+باشه باشه...همشو تو بخور فقط زودتر اماده شو تهیونگ باشه؟...
تهیونگ نگاهی به بالا تنه ی برهنه ی کوک و سینه هاش که حسابی کبود بودن کرد...
_من عادت دارم وقتی از خواب بیدار میشم اول شیر بخورم...
جونگ کوک سمت یخچال رفت و پاکت شیر و بیرون اورد...
+بیا عزیزم...فقط ترووووخداااا بجنبببب...
تهیونگ با پوزخند به پاکت شیر نگاه کرد...
_من گفتم شیر گاو؟...
+ببخشید دد فقط همینو دارم...
_کی گفته؟...
+ها...چی؟...
_من شیرتوت فرنگی بیبیمو میخوام...
کوک با گیجی پلک زد و به تهیونگ نگاه کرد...
+ا...الان...ندارم...
_جلوی من ایستادی و دروغ میگی بیب؟...اون همه شیر توت فرنگی ای که شب و روز میخوری...کجا میره هوم؟...
کوک رد نگاه تهیونگ و دنبال کرد و به سینه هاش رسید...
+اوع...ته...ته...خواهش میکنم الان نه...دیرمون میشه...باید آرایشگاهم...
_تا شیرمو نخورم هیچ کاری نمیکنم...
+ولی...اخه...هنوز درد میکنن...

YOU ARE READING
talk to me
Fanfiction[تمام شده✅] جئون جونگ کوک عکاسی که درست یک ساله عاشق مدلی که جدیدا حسابی درخشیده کیم تهیونگ ملقب به وی شده... +شرط استخدامش بالای ۳۰ سال بودنه...ولی من هنوز ۲۴ سالمههههه... 🐾🐾🐾🐾🐾🐾🐾 جونگ وویونگ پسری تنها که دوست و ادیتور جونگ کوکه و تاحالا چند...