| Chapter 30

366 82 32
                                    

30 |کم شده


جهیون در تلاش این بود که با سرعت نرمال نفس بکشه و گفت:

"اره، حالم خوب نیست... گزارشات رو هفته آینده بهت میدم"


دویونگ پرسید:

"چیشده؟"


"نمیدونم..توی دلم احساسات عجیبی دارم"


"ممکنه بوی امگا رو گرفته باشی؟"


"این غیر ممکنه... آه- نمی دونم..شاید"


"هرچی باشه فقط تو سعی کن خوب باشی... من ممکنه قردادها رو برای امضا برات ارسال کنم. جلسه جمعه هفته آینده هم در پیرامون پیشنهاداتی که هستش که برای پروژه جدید گفته میشن و اعضا و طراحان میتونن پیشنهادات خودشون رو بدن تا ما بتونیم یه نتیجه گیری ای بکنیم و ببینیم چه کاری میتونیم انجام بدیم و راستی، چهلمین سالگرد هولدینگ رو هم داریم"


"باشه.. سوالی داشتی بهم زنگ بزن"


جهیون تماس رو قطع کرد و روی تختش دراز کشید و آهی کشید... می خواست فقط استراحت کنه و به همین خاطر هولدینگ هم نرفته بود.


واقعا نمی دونست چرا باید همچین احساسات متفاوتی داشته باشه... میل به امگا داشت و می تونست بگه تیونگ رو میخواد... تصور این که بخواد با تیونگ باشه احساساتش رو قوی تر میکرد ولی این اشتباه بود.


اما چه مشکلی وجود داشت؟


جهیون تموم روز رو داخل اتاقش گذرانده بود و بیشتر برای راحت کردن خودش بود. به خدمتکارها هم گفته بود که از بلو مراقبت کنن و تاکنون هم بلو درک کرده بود که پدرش به یک سری حریم خصوصی نیاز داره.


سعی کرد افکار خودش رو فراموش کنه، به همین خاطر مشغول آهنگسازی شد... یکی از هوبی هایی که داشت این بود که آهنگ بسازه و در وقت مناسب اون آهنگ رو خودش برای مخاطب مورد نظرش بخونه و تقدیمش کنه.


سعی داشت خودش رو اروم کنه که گوشیش دوباره زنگ خورد.بدون اینکه به کالرآیدی نگاه کنه، جواب داد:

"دویونگ! خیلی بد موقع داری-"


"هیونگ!"


چشمای جهیون گرد شد و گوشی رو فاصله داد از گوشش تا به کالر آیدی نگاه کنه.. شماره ناشناخته ای بود.

Lavender [Jaeyong] | completeWhere stories live. Discover now