| Chapter 40

382 74 18
                                    

40 | پایان

تیونگ خیلی مشغول بود و بیشتر می دوید. همه افراد صبح روز شنبه به تیونگ در تزیین خونه بهش کمک میکردن.

بادکنک ها رو از قبل آماده شده بودن. صحنه کوچیکی رو آماده کرده بودن. صندلی هایی رو برای بچه ها و صندلی هایی رو برای بزرگترا چیده بودن و در حال اماده سازی بازی های و بقیه چیزها بودن.

تیونگ نیز از پیشروی درست کارها راضی بود.

تیونگ ایستاده بود و به ظاهر کلی اون مکان نگاه میکرد. داشت فک میکرد که آیا لازمه چیزی رو تغییر بده یا نه که ناگهان دوباره توسط کسی به آغوش کشیده شد و تعجب کرد.

جهیون بود و قبل از اینکه گونه تیونگ رو ببوسه گفت:

"همه چیز عالی به نظر میرسه"

"مطمئنی؟"

تیونگ پرسید.

جهیون سری تکون داد و به مکان نگاه کرد.

تیونگ گفت:

"همه کارهات اوکی شدن؟ بهم گفته بودی وقتی مهمونی شروع بشه دوباره برمیگردی"

جهیون زمزمه کرد:

"بله. یسری چیزای کوچیک مونده که بقیه حل میکنن اونارو"

"اما اگ بهت نیاز داشتن، میتونی بری، اوکی؟"

"میدونم اما تموم شب رو اونجا قراره باشم. خونوادم مهم تره حداقل برام"

تیونگ با خنده گفت:

"چرا بلو رو بیرون نمیاری و مکان رو بهش نمیدی؟"

جهیون قبل از اینکه خودشو کنار بکشه و به دنبال فرزندشون به داخل بره، گفت:

"اونم میاریم. کیک توی راه"

تقریبا زمان مهمونی فرا رسیده بود و تموم مهمونها حضور آورده بودن.

جهیون رو صدا زدن که کیک رسیده. تیونگ به جلوی در اومد و جعبه بزرگی رو دید. جهیون، تیونگ رو کنار کشید و افرادی که کیک رو آورده بودن رو به داخل راهنمایی کرد و ازشون خواست که روی میز مخصوص کیک بزارن.

تن با تعجب گفت:

"این کیکه؟!"

باور نمیکرد. چراکه به معنای واقعی برای یک بچه بزرگتر بود.

تیونگ در حالی که جعبه رو باز میکردف گفت:

"جهیونه دیگه... میخواد هرچی که بلو خواست رو دو برابرشو بهش بده"

"این کیک منه؟ پاپا؟"

بلو با ذوقی که حاصل از دیدن کیک بود، گفت و دوید به سمتشون.

Lavender [Jaeyong] | completeWhere stories live. Discover now