7

215 66 48
                                    

پاکت کود رو باز کرد و با پیمانه کمی از پودر سبز رنگ رو توی ابپاش ریخت... رنگ سبز روشن توی اب پخش شد و تیونگ بعد از خوب هم زدن مایع اون رو پای سانسوریا های لبه ی دیوار ریخت...

اب پاش رو کناری گذاشت و با انگشت خاکی که روی پاجوش کوچیک رو پوشونده بود کنار زد
_سلاام...

با لحن کیوتی به اون گیاه کوچیک که به تازگی از زیر خاک سر دراورده بود گفت و لبخند زد

+تیونگ!

با شنیدن صدای جمین سرش رو بالا برد

_بله قربان

+ چقد کارت طول میکشه!؟

_پنج دقیقه ی دیگه تمومه

+ خوبه... نمیخوام وقتی مشتریا میان کف رستوران بیلچه و خاک و کود ببینن

تیونگ لبخندی زد و سرشو تکون داد

_خیالتون تخت

کمی اونطرف تر سونگچان مشغول پاک کردن میز های شیشه ای بود و چنلا دستمال و ادویه ها رو روشون میچید

جمین مسیرش رو سمت دو پسر کج کرد و با اخم بهشون توپید

+شنیدم دیشب یه مشتری اومده و میخواستین ردش کنید؟مگه بهتون نگفتم همیشه و در هر شرایطی باید مشتری رو بپذیرید... مشتری پول میاره و پول ضامن بقای اینجاست...

چنلا و سونگچان دست از کار کشیدن و با تعظیم از جمین عذرخواهی کردن...

جمین هم بدون گفتن حرف دیگه ای رفت و خودشو به صندوق رسوند...

سونگچان همونطور که دستمال رو روی میز میکشید زمزمه کرد

-نمیشد اینقد سختگیر نباشه

چنلا به همون ارومی جواب داد

- ناجمینه دیگه... مثل آقای خرچنگ توی باب اسفنجی پول دوسته !

سونگچان خنده ی ارومی کرد و روی لبه ی استیل میز رو دستمال کشید

-تو و من اختاپوسیم

چنلا با سر تایید کرد

-باب اسفنجی هم اون تیونگ همیشه خوشه... دیشب چجوری با نیش باز برای مرده غذا برد

سونگچان با سر تایید کرد و جواب داد

-ولی من حس میکنم یه چیزایی بینشون بود... دیدی چقد بعدش با هم حرف زدن؟

*
*
*
«فلش بک- شب گذشته»

لقمه ی مرغ سوخاری رو توی دهنش گذاشت و از طعم شیرین و تندش غرق لذت شد

از تیونگ ممنون بود که به داد معده ی گرسنه ش رسیده بود!
و ذهنش هم تماما درگیر تیونگ بود!

پسری که تن اونطور از پشتکار و تلاشش تعریف میکرد... کسی که از شونزده سالگی اینقدر سخت تلاش کرده و هربار جهیون اونو دیده درحال کار کردن یا درس خوندن بوده...

𝐁𝐥𝐨𝐧𝐝𝐞 ✥ 𝐉𝐨𝐡𝐧𝐭𝐞𝐧Where stories live. Discover now