⠀⠀
⠀ḻ̷̊̆͛̓̿̈̽̐̎̒͜ǫ̷͈̞͙̮̑̓ă̸̺̟̬̭d̴̡͇̞̖̪͈͊̈́͆̿̌͝i̴̢͉̜̤͈̲̳̬̪͆̈́̃̔̎͝n̸̨̡̳̱̬̗̗͚͓͐͋̃̂̕͠g̵̛͕̯̅͜ ̴̭͇̦̟̲̱̯̙͎̈́̽̽̋͑̈͜d̶̟̱̟̰̞́͒̋́̆́͋͝i̵̳̰̟͉̙̗͖̙͂̈́̎̿̅͊̉š̵͘͝c̵̨̠̭̫͖͔̹͛͋̈̏̉̋͝ͅ
. . .
𝚟𝚕𝚘𝚐 𝚗𝚒𝚗𝚎 :
𝚊𝚜𝚑𝚎𝚜, 𝚊𝚜𝚑𝚎𝚜تماسی که منتظرش بود هیچ وقت به سراغش نیومد. به جز پیامی که صبح بهش ارسال شد، اس ام اس دیگری هم دریافت نکرد. خبری از ویس هم نبود. هیچی.
قلب تهیونگ به گلوش رسیده بود، نگرانیاش بیشتر شده بود و با ضرب پا به جلو رفتن عقربه ی دقیقه شمار ساعت دیواری نگاه می کرد. چند باری صدای بلند آژیر از بیرون هتل به گوشش خورد، اما نظافتچی هایی که برای تمیز کردن اتاق می اومدن بهش گفته بودن نیازی به نگرانی نیست و همه چیز تحت کنترله.صفحه ی گوشیاش شماره ای را به نمایش گذاشته بود: کوک.
در بالکن را باز کرد، بیرون رفت و دست به لبه ی آن گذاشت و خم شد. ماشین پلیسی دم در مجتمع پارک کرده بود و صدای آژیرش به وضوح شنیده می شد. صداش سر تهیونگ رو به درد آورده بود. برگشت داخل و در را پشت سرش بست، صدای مزاحم هم با آن مسدود شد. ایستگاه اتوبوس در اون لحظه باز بود. تهیونگ می توانست سریع اسبابش رو جمع و جور کنه و به کوسونگ بره، تنها کاری که لازم به انجام می شد سوار شدن داخل کشتی شخصیش و رفتن به جزیره ی نامهی (namhae) بود تا اگه خدایی نکرده اتفاق بدی افتاد در امان باشه. آره، این گزینه ی خوبیه.
صدای نوتیفیکیشن موبایلش بلند شد، و تهیونگ امیدوار بود فرستنده مادر، پدر، یا حتی آقای سانگ باشه.
- کجایی؟
جئونم.جئون؟ اون هم هنوز شمارهش رو سیو داشت؟
تهیونگ موقع جواب دادن به پیغام مکث کرد.
چرا باید برای جئون مهم می بود که تهیونگ کجاست؟ الان باید از اینکه دیگه مجبور نیست تهیونگ رو تحمل بکنه پارتی می گرفت! اما با این حال جوابش رو داد.- هتل سولار، می خوام برم ایستگاه.
جئون سریع جواب داد: جایی نرو. خودم رو بهت می رسونم.
YOU ARE READING
HTSAZA: TK !going through changes.
Mystery / Thriller❬ چگونگی فرار کردن از فاجعهی زامبیها ❭ این داستان، به پستی و بلندی های اتفاقات سخت و دشوار در زندگی دو مرد میپردازد که با وجود اختلافهای بیشمارشان، راهشان به هم تلقی میکند. گویی سرنوشت، آن دو را از انگشت کوچکشان با نخی قرمز به هم بسته باشد. ...