_Part 15_

8.8K 1.3K 791
                                    

بی‌حرکت روی مبل اتاق یونگی نشسته بود و درحالی که با چشم‌های شوکه به یه نقطه خیره بود تقریبا حتی نفس هم نمی‌کشید!

یونگی بدون اینکه سرش رو از روی برگه‌ها بلند کنه با بی‌حوصلگی پرسید:
_باز چه غلطی کردی جونگ‌کوک؟!

و همین جمله باعث شد کوک به موهاش چنگ بزنه و با صدای بلند بناله!
_من چه غلطی کردم؟!؟!

یونگی اخمی کرد:
_نمی.دونم چه غلطی کردی که برخلاف بقیه اوقات چیزی به چپت نیست و این‌جوری داری زوزه می‌کشی! ولی اینو می‌دونم که اگه یه ذره دیگه این مدلی این‌جا بشینی و عین شکست خورده‌های جنگ جهانی ناله کنی و گم نشی دفتر خودت که همیشهٔ خدا خالیه، این گلدون جدیده رو تو سرت خورد می‌کنم!!

جونگ‌کوک همون‌طور که خودش رو از روی مبل با بی‌حالی بالا می‌کشید غر زد:
_می‌دونی هیونگ، این روزا توانایی رهبری قبایل وحشی آمازونو داری!!

و فوری از در خارج شد و به محض بستنش صدای برخورد شئ شکستنی‌ای به در رو شنید که می‌تونست قسم بخوره همون گلدون بخت برگشته بوده!

اما نه تنها اهمیت نداد، بلکه بدون اینکه تغییری بعد از اون صدای بلند توی حالش ایجاد بشه ناله کنان با پاهایی که روی زمین کشیده می‌شدن خودش رو به دفتری که چند راهرو اون طرف تر بود رسوند:
_فاااک...این چه زندگی تخمیه‌ایه دیگه؟!؟!

نالید و با دوباره یادآوری اتفاقاتی که چند شب پیش توی بار رخ داد بود چهره‌ش حالت بدبختی گرفت و خودش رو روی صندلی چرخونش پرت کرد. یه دور چرخید و موهاش رو بهم ریخت.
اول که تنها بیدار شده بود سرش درد می‌کرد و فکر می‌کرد هرچی اتفاق افتاده رو تو یه خواب تخمی دیده؛ اما وقتی از اتاق بیرون اومده بود و سوکجین بهش تیکه انداخته بود که مگه چقد هورنی بوده که رقیب بیچارش رو با صورت سرخ و لباس بهم ریخته از اتاق فراری داده؟! حقیقت مثل یه سنگ سنگین به سرش برخورد کرده بود و برای دفعه هزارم به این نتیجه رسیده بود که وقتی جنبه نداره گوه می‌خوره که همیشه الکل کوفت می‌کنه!!

_آخه اینهمههه آدم کوفتی تو کره یا حتی کل سئول و اون دیسکو بود و اون‌وقت من بین اونهمههه آدم اد پاشدم رفتم کیو بوسیدم؟! کیم تهیونگ، رقیب مادام العمر لعنتیم!!! فاک، نیشخند خبیثانه سوکجین الان چرا انقدر رو نرومه؟!! اصلا مگه قرار نبود تهیونگ مست بشه نه من؟!؟!

برای بار هیچکس نمی‌دونه چندم نالید. نه اینکه فردِ خیلی در قید و بند قواعدی باشه و درواقع مرزهای اوپن مایند بودن رو خودش شخصا جابه‌جا کرده بود! ولی اون هم بالاخره یه جاهایی خط قرمز داشت و اکثر اون خط ها حول محور خانواده کیم و علل خصوص کیم ته یونگ می‌چرخیدن!

البته تو این مورد هم اگه دخالت خانواده‌ش نبود می‌تونست بگه هیچ خط قرمزی نداره. اما سختگیری و باورهایی که خانوادش از بچگی به خوردش داده بودن باعث میشد روی این خانواده حساس بشه. اون حتی شغل رؤیاییش هم به همین خاطر رها کرده بود اما حالا بعد از اون‌همه سال چی‌کار کرده بود؟!! یه شبه عین یه احمق مست کرده و تهیونگ رو بوسیده بود!! فقط کافی بود خانواده کیم و به تبعیت از اون‌ها والدین خودش از این قضیه بویی ببرن تا یه فاجعه به پا بشه!! فقط به خاطر یه بوسهٔ فاکی!!

💎Crystalline💎Where stories live. Discover now