_Part 38_

13.1K 1.5K 2.5K
                                    

یه غر ریز قبل داستان:ای کوکوی ایگنور کنندگان، دلمو بد شکوندید💔💔 حالا برید حالشو ببرید...هق‌هقT^T

آرت استایل یونمینو اگه می‌خواستم کامل کنم آپ بازم عقب میفتاد گفتم آپ کنم، اونو می‌ذارم کاور قسمت بعد.

______________________

دو ساعت از شروع جشن می‌گذشت و چهل دقیقه‌ای می‌شد که یونگی از امگای مو آبی جدا شده بود و چند میز اون‌طرف‌تر با بقیه مدیران حرف می‌زد. توی این تایم جیمین ترجیح داده بود پیش تنها آشنایی که تازه پیدا کرده بود بمونه تا کنار جفتش بایسته و سوال‌های بی‌مورد و نگاه‌های خیره‌ی اطرافیانش رو تحمل کنه.

و خب، این با وجود تنها گذاشتن جفتش، ایده بهتری بود چون سوکجین فرد خوش مشربی بود و کارها و حرف‌هاش نمی‌ذاشت امگای مو آبی احساس معذب بودن داشته باشه. از طرفی به خاطر بحثش با اون مرد که «چویی» نام داشت؛ کسی برای نزدیک شدن به بتا تلاش نمی‌کرد و این آسودگی خاطری برای امگای مو آبی بود که کسی بهشون نزدیک نمی‌شه و مجبور نیست جو خفه کننده‌ای که بین اون مدیران و سهامداران جریان داشت رو تحمل کنه‌.

_هیونگ...یه جورای فکر کنم...بهت غبطه می‌خورم.

جیمین بین جملات بی‌پایان سوکجین به زبون آورد و توجه پسر رو به خودش جلب کرد. جین ابروهاش رو بالا انداخت:
_چرا کیوتی؟! به جذابیت بی‌حد و حصرم غبطه می‌خوری؟! اشکالی نداره تو دونسنگ جذاب و کیوتک منی. البته جذاب بعد از من!

جیمین ریزریز خندید:
_تو جذابی هیونگ...ولی منظورم...منظورم یه چیز دیگه بود.

_خب؟ کدوم یکی از ویژگی‌های این جذاب اعظم باعث غبطه خوردنت شده؟!

جیمین سرش رو پایین انداخت و با انگشت‌هاش بازی کرد. سعی کرد بدون خجالت و استرس حرفش رو بزنه:
_خب...تو...تو خیلی شجاع به نظر میایی...اممم...هرچی که...هرچی بخوایی به زبون میاریو...نگران...نگران نیستی که کسی خوشش نیاد از حرفات...می‌تونی تند‌تند حرف بزنیو...ق‍...قدتم خیلی بلنده. همه‌ی چیزایی هستی که...من می‌خوام باشم ولی...نمی‌تونم باشم...

جین به سر پایین افتاده‌ی جیمین نگاه کرد و لبخندی زد:
_آیگووو کیوتک، همه که نمی‌تونن ورلد واید هندسام باشن غصه نخور!

دستش رو بلند کرد و کمی عقب برد و خیلی یهویی پشت کمر جیمین کوبید که امگا مثل سیخ صاف ایستاد و نفسش از اون ضربه بند اومد. نگاه شوکه‌ش رو سمت سوکجین برگردوند تا دلیل این وحشی بازیش توی لحظه‌ی احساسی رو بفهمه که نگاه مصممش رو دید و انگشت اشاره‌ای که جلوش گرفته شد:
_قدم اول برای الگو قرار دادن کیم‌ سوکجین، هیچوقت سرتو پایین ننداز مرد جوان!

چشم‌های جیمین گرد شدن. همین الان یه آموزش در باب «چطور کیم سوکجین شویم؟!» براش استارت خورده بود؟! نتونست زیاد فکر کنه چون جین کنارش ایستاد و دستش رو گذاشت رو شونه‌ش و کنار گوشش خم شد:

💎Crystalline💎Where stories live. Discover now