آرتی که ازم خواستید و یادتون نره بالا ببینید.(اگه نیست بعدا دوباره ادیتش میکنم میذارم.) خب دقیق اونی نشد که میخواستم ولی بازم هق برای زخما و مظلومیتشونT^T بریم ادامهی داستان.
________________________
وقتی شونههای لرزون جیمین از حرکت ایستاد و رایحهش عطری ناخوانا گرفت، یونگی بدون کوچکترین توجهی به صدای چند پرستار و دکتر که به تازگی وارد اتاق شده بودن، جفتش رو از خودش فاصله داد و نگاهش رو به چهرهش دوخت. با دیدن صورت بیروح امگا و چشمهای نیمه باز آبی رنگش که هیچ برقی نداشتن و تقریبا کدر شده بودن، رنگ از روش پرید. چرا چهرهی جفتش اینطوری شده بود؟!
دستش رو قاب صورت بیروح پسر مو آبی کرد و سعی کرد با برگردوندن صورتش به سمت خودش، نگاه و توجهش رو معطوف خودش کنه؛ اما با وجود اینکه نگاه امگا بهش دوخته شد، اینطور به نظر میرسید که اصلا اون رو نمیبینه و کاملا توی افکار پوچش غرق شده!
_ج...جیمین...
یونگی با نگرانی صداش زد و سعی کرد با لمس کردن صورت پسر، توجهش رو جوری به سمت خودش بکشونه اما فایدهای نداشت. جیمین بهش نگاه نمیکرد، گریه نمیکرد، حرف نمیزد، پلکهای نیمه بازش به هم نمیخوردن، حرکتی نمیکرد و مثل مجسمهای بود که نفس میکشید!
_جناب مین...لطفا بزارید جفتتونو معاینه کنم.
با صدای آشنای دکتر، آلفای گیج به خودش اومد و با اکراه عقب کشید. دکتر جیمین رو روی تخت خوابوند تا به زخمش فشار نیاد و باهاش چند جمله صحبت کرد. وقتی پسر مو آبی در جواب تمام سوالاتش سکوت کرد؛ دکتر چراغ قوهای از جیبش بیرون کشید و مشغول چک کردن عدسیهای پسر شد و بعد از گرفتن نبض، چک کردن دومین چشمش و انداختن نگاهی به گردن جیمین و یونگی، آهی کشید و عقب اومد.
چراغ قوهش رو توی جیبش برگردوند و به چشمهای خسته و منتظر یونگی که سوال «چه اتفاقی براش افتاده؟» به وضوح داخلشون قابل رؤیت بود، خیره شد و گفت:
_به خاطر شوک و تشنج و در آخر جلوگیری سنتی که شما از طریق گاز گرفتن گردن جفتتون انجام دادین، توی جلد گرگش فرو رفته._چی؟
یونگی با سردرگمی پرسید و دکتر توضیح داد:
_گرگ همسرتون به خاطر خوردن رایحهی مایع جفتش قدرت گرفته و بیرون اومده و جای همسرتون رو گرفته! البته شما کار اشتباهی نکردین، درستترین کاری رو انجام دادین که اون لحظه میتونستین و از آسیب دیدن گرگ جفتتون جلوگیری کردین اما از طرفی به اون گرگ قدرت بیرون اومدن دادین جوری که بُعد انسانی جیمین شی رو داخل هل داده._گرگش جاشو گرفته؟! انقدر از رایحه قدرت گرفته که بیشتر از بعد انسانی اختیار پیدا کنه و جاشو بگیره؟!
یونگی از سر بهت پرسید و دکتر گفت:
_خب رایحهی شما به خودی خود قدرتمنده ولی قطعا گرگتون خودش همچین قدرتی به جفتش داده چون اون بهتر از بُعد انسانی درک میکنه که از دست دادن فرزند چقدر برای یه امگای مادر سخته! ولی این بیرون اومدن گرگ هرچقدرم ناخودآگاه بوده باشه، بدون تصمیم جفتتون امکان پذیر نیست، پس میتونیم اینجوری بگیم که خود جیمین شی تصمیم گرفته جاشو با گرگش عوض کنه و داخل بره!
![](https://img.wattpad.com/cover/279716117-288-k800814.jpg)
YOU ARE READING
💎Crystalline💎
Werewolfزمانی فهمیدم یک گناهکارم که به امگا بودنم پیبردم. با متولد شدنم به عنوان یک امگا، بزرگترین گناه عمرم رو مرتکب شدم. اما وقتی دست خودم نبود که چطور متولد بشم، آیا عادلانه بود که از طرف خانوادهم به گناهکار بودن متهم بشم؟ و اگه این تقصیر منه...کاش...