Part - 3

171 37 5
                                    

- بنظرت این حق کشی نیست که من یدونه با شما فرق دارم و باید ازتون دور باشم؟!

~ کوچولو تو فرقي با ما نداري! فقط یکم نازک نارنجي تري! حتم دارم اگر یکم تلاش و کوشش کني، بتوني تو این دما زندگي كني!

- نه.. فوقش بتونم تابستان و بهار اینجا باشم. خودت که ميدوني، وقتي زمستان و پاییز میرسه حتی نمیتونم نزدیک دروازه ی کاخ بیام! اگه بیام اونجا حتماً از قلب منجمد میشم!

~ ولي بازم از نظر من اینا همش خرافات و اراجیفی بیش نیست! همچین چيزي وجود نداره که قلب منجمد شه جونگ! آه مراقب اون چالــ-... باش!


جمله دیر گفته شد و این جونگین بود که با سر افتاده بود داخل چاله و پاهاش در هوا میرقصید!
چانیول به حالتِ زار و درمانده‌ی جونگین قهقهه زد و خندید.
وقتي اخمِ لوسِ جونگین رو دید، خیلی سعي کرد خنده‌ی قشنگشو جمع کنه امّا نتونست.
درعوض کمکش کرد بلند بشه.
کمي از لباسش خاك سفید رو به خودش گرفته بود و موهاش به دلیل خیسی، از بلوند روشن به طلایی تیره تبدیل شدن.


~ هاهاها.. شبیه موش آب‌کشیده شدي!

- هیونگگگ! ایش ببین چی شدم! اصلاً اینجا چرا چاله درست شده؟!

~ میخواستی میومدی میدیدی! 

- عه اذیت نکن دیگه.. بگو چی شده؟

~ یک ماه پیش اینجا یه بارون شدید اومد و اکثر خاک‌هاي طلايي رو ازبین برد. براي همین الآن خاك‌هاي سفید، که زیر خودشون آب دارن، سر از زمین باز کردن!

جونگین با تعجب به برادر بزرگترش نگاه کرد. شوخی میکرد دیگه؟
اگر خاک بطور کامل از بین میرفت که هیچی برای حیات نمی‌موند!


- اگه خاک طلایی نداشته باشیم که درخت زندگی به خطر میفته!

~ و همچنین تغییر در نوسان فصل خواهیم داشت!

- پس چرا پدر هیچ کاری نمیکنه؟!‌


‌چانیول شروع به قدم زدن کرد و دستهاشو پشت کمرش قفل کرد.
جونگینم دنبال هیونگش رفت تا ببینه موضوعی که ازش پنهان کردن چیه.
‌‌
‌‌
~ چرا نمیکنه؟ پس ازدواج تو چیه؟ این مسئله رو بهونه کرد تا بتو‌نه ارتباطشو با قبیله‌ی سحر و جادو پایدار کنه و اينجوري از جادوي اونا کمک بگیره!

- کمک..؟ ‌

~ آره، میخواد ازشون یه سحري بگیره که با گیاهان سرزمینمون وفق بدیم و قبیله‌ رو نجات بدیم!
‌‌‌
‌‌
جونگین جا خورد! یعنی پدرش از جونگین به عنوان یه مشکل گشا و راه باز کن استفاده‌ میکرد تا مردم رو نجات بده؟ این الان خوب بود یا بد؟!
نمیتونست بگه پدرش خودخواهانه تصمیم گرفته چون مردم در الویت هستن، اما اینکه این شکلی ازش استفاده بشه ناراحت کننده‌ست!


- پس يعنی.. يعنی ميگی که.. من فقط یه وسیله برای نجات مردم هستم!؟

~ دقیقا! حالا فعلاً بیخیال. نمیخواستم حالتو بگیرم. بیا موش كوچولوي خیس! بیا بقیه‌ی برادرا منتظرتن!
‌‌

جونگین خيلي آروم فقط به دنبال پرنس چانیول عزیزش قدم برداشت و در ذهنش مسائل رو پردازش کرد؛ بعداً در اسرع وقت باید با سولگي حرف میزد؛ باید می‌پرسید که چرا اون دختر این خبر رو بهش نداده!


The Hybrid Goddess🧚🏻‍♂️Where stories live. Discover now