نگاهی به سالن شلوغ خونه که پر از آدم بود کرد.
میز هایی که روشون پر از خوراکی و مشروب بود در تمام طول سالن به چشم می خوردن و جونگکوک از این بیشتر نمی تونست معذب بشه.نگاهی به تهیونگ که لباس رسمی به تن نداشت کرد و امیدوار بود کسی انقدر گستاخ نباشه که بیاد و رو در رو بهش بگه که این لباس مناسب همچین مهمونیای نیست چون اون آلفا رو خوب می شناخت و میدونست احتمالا اون بحث به خوبی تموم نمیشه!
-قراره کل مهمونی همینطور سر پا بایستیم؟
تهیونگ گفت و جونگکوک هول شده نگاهی به اطراف انداخت.
-ب... اول... بریم پیش پدر و مادرم؟
-پیشنهاد جالبی بنظر نمیاد ولی چطوره اول به قولی که داده بودی فکر کنی...
جونگکوک بعد از چند ثانیه گیج نگاه کردن به تهیونگ موضوع رو فهمید و دستش رو دور بازوی آلفا حلقه کرد.
نگاهی از پائین بهش انداخت و تهیونگ در جواب لبخند کوچیکی بهش زد.
بعد از کمی قدم زدن در طول سالن، خانم جئون به طرف کوک رفت و به سرعت پسر کوچیکتر رو در آغوش کشید.
__خدایا... دلم برات تنگ شده بود عزیز دلم! فکر کردم دیگه فراموشمون کردی.
جونگکوک لبخند خجالت زده ای زد و آهسته از آغوش خانم جئون بیرون اومد.
-متاسفم... فقط سرِ... ت...تهیونگ کمی شلوغ بود.
تهیونگ با شنیدن اسمش از زبون امگا یکی از ابرو هاش رو بالا انداخت و سرش رو به سمت دیگه ای چرخوند.
__اوه... تهیونگ تو چطوری پسرم؟ همه چیز خوب پیش میره؟ از جونگ کوکیِ ما که خوب مراقبت میکنی درسته؟
خانم جئون با یه لبخند بزرگ پرسید و باعث شد توجه تهیونگ به سمتش جلب بشه و نگاهش رو به اون بده.
-مچکرم... بله همه چیز خوبه.
خانم جئون سرش رو آهسته تکون داد و نفس عمیقی کشید.
-این مهمونی برای چیه؟
جونگکوک پرسید و باعث شد لبخند زیبای خانم جئون کم کم محو و بعد از اون تبدیل به یه لبخند مصنوعی بشه!
__قراره با نامزد برادرت آشنا بشیم.
جونگکوک متعجب و با چشم هایی گرد شده به خانم جئون نگاه کرد و بعد از اون با چشم دنبال برادرش توی اون جمع نسبتا شلوغ گشت.
-هیونگ الان کجاست؟
__طبقه بالا... داره آماده میشه.
-من میرم پیشش.
خانم جئون بعد از اینکه سرش رو به معنی تائید تکون داد از اون ها دور شد و جونگ کوک هم قصد داشت به طبقه بالا بره اما با کشیده شدن دردناک بازوش متوقف شد.
YOU ARE READING
Trust Me Baby Boy [Vkook]
Romance[Completed] چی میشه اگه تهیونگ، کسی که برادر دوستش رو مجبور به ازدواج با خودش کرد، بعد از ازدواج متوجه بشه که همسرش یه لیتله؟ و قسمت بد ماجرا اینجا بود که تهیونگ شدیدا از لیتلبودنِ جونگکوک متنفره. ═────•⊱𖣔⊰•────...