Part20🍰

5.9K 825 88
                                    

در ماشین رو برای امگاش باز کرد و به چهره خجالت زده اش خیره شد.
عجیب بود که جونگ کوک هیچ تلاشی نمیکرد اما باعث میشد ته هر دفعه تحت تاثیر اون قرار بگیره؟
دست امگاش رو گرفت و سمت در ورودی رستوران رفت.
کوک با دیدن فضای کلاسیک رستوران که از نظرش خیلی قشنگ بود، لبخندی زد.

-از اینجا خوشت اومده؟
تهیونگ با دیدن اینکه کوک محو تماشای فضای رستوران شده گفت.
کوک هم سرش رو به معنی تائید تکون داد.

یکی از گارسون ها نزدیکشون شد.
-از این طرف قربان.
گارسون که انگار میدونست اونا همون کسایی هستن که مشتریِ VIPشون منتظرشونه گفت و  جلوتر حرکت کرد.

اما تهیونگ بازوی کوک که میخواست شروع به حرکت بکنه رو گرفت و مانع شد.
-کلمات بیبی... یادت رفته چطور باید ازشون استفاده کنی؟ اگه اره بگو تا برات یادآوری کنم!

با پوزخند گفت و به کوک که با خجالت و کمی ترس نگاش میکرد زل زد.

-ن...نه. یادم نرفته.

گفت و خجالت زده به سمت دیگه ای خیره شد.

-الان اون اقائه میره. بریم تا راهو گم نکردیم.

و بعد به سرعت از ته دور شد.
***
جوِ معذب کننده ای بود.
تهیونگ از همون لحظه که نشسته بود پشت میز اخم کرده بود...
سانا معذب از اینکه بین همه، غریبه ست و با کسی آشنا نیست به میز زل زده بود...
چانیول سرش توی گوشیش بود و چیزی به جیمین نشون میداد و توجهش رو جلب میکرد و جین هم عصبی به اون ها خیره شده بود.
کوک هم که حوصلش سر رفته بود، بی توجه به بقیه با گوشه ی کاپشن چرمِ تهیونگ ور میرفت و مدام به زیپِ نقره ایش ضربه میزد و به تکون خوردنش خیره میشد.
-اوه غذاهامون هم اومد!

سانا با لبخند اعلام کرد و به پیشخدمت هایی که سفارش هاشون رو روی میز میچیدن نگاه کرد.

-آمممم... من زیاد میام اینجا. گفتم این دفعه با شما اینجا شام بخوریم تا باهم آشنا شیم.

رو به تهیونگ و کوک گفت.
اما با ندیدن ری اکشنی از سمتی اونا بجز لبخند معذب کوک، این بار یه سوال پرسید تا سر صحبت باز بشه.

-خیلی وقته که ازدواج کردید؟
-نه. چند ماهی میشه.
-خیلی به هم میاید. کنار هم کیوت دیده میشید.

خب انگار این تنها چیزی بود که میتونست یه ری اکشن از تهیونگ بگیره. چون به محض شنیدن اون حرف، لبخندی که بیشتر شبیه یه پوزخند بود زد.

-درسته... و این امگا کوچولو فقط برای منه.

سانا با شنیدن اون حرف، خندید.
-ایگووو... جونگ کوکی آلفات خیلی دوست داره!

Trust Me Baby Boy [Vkook]Onde histórias criam vida. Descubra agora