[متن ادیت نشده!]
تقریبا نزدیک به در خروجی بودن که فردی به جونگ کوک برخورد کرد و باعث شد پسر کوچیکتر با صورتی که از درد جمع شده بود پشت آلفاش قایم بشه.
گیج و کمی ترسیده از اتفاقی که پیش اومده بود، از پشتِ بازوی تهیونگ به مردی که باهاش برخورد کرده بود نگاه کرد و به آستین پسر آلفا چنگ زد.
می ترسید مقصر خودش بوده باشه و اون فرد بخواد باهاش دعوا کنه!
تهیونگ اخمی کرد و با صدای بمش لب زد:
-حواست کجاست؟؟
اونقدر ها هم عصبی نبود چون به هرحال اون برخورد تصادفی باعث شده بود امگاش اینطور کیوت پشتش قایم بشه.
__اوه... من متاسفم فکر میکنم زیاد نوشیدم و کمی مست کردم... اوه جونگ کوک!
جونگ کوک همچنان گیج به مرد خیره شده بود و از جاش تکون نمی خورد.
__من از هم کلاسی های سوکجین بودم و چندبار که برای گرفتن جزوه اومده بودم اینجا دیدمت! حتی بهت سلام هم کردم و اسمتو پرسیدم چون بنظرم خیلی کیوت بودی...
قدمی جلو گذاشت تا به کوک نزدیک تر بشه اما تهیونگ مقابلش قرار گرفت و با ابرو هایی که شدیدا به هم گره خورده بودن به مرد مقابلش خیره شد.
-فکر میکنم بهتر باشه زودتر بزاری و بری!
مرد گیج نگاهی به آلفای عصبی رو به روش انداخت و لب زد:
__مشکلی پیش اومده؟ فکر نمیکنم حرف زدن من با جونگ کوک به شما ربطی داشته باشه.
-باید طور دیگه ای باهات حرف بزنم تا متوجه بشی اگه تا دو دقیقه دیگه اینجا بمونی و به مزخرف گفتنت ادامه بدی دندوناتو می ریزم توی شکمت؟؟
مرد اخمی کرد و گیج لب زد:
__من فقط میخواستم باهاش حرف بزنم نمیفهمم مشکل کجاست که تو انقدر بی ادبانه حرف میزنی!
تهیونگ تکخند تمسخر آمیزی زد...
-بی ادبانه؟ زمانت داره تموم میشه و منم قصد دارم بهت نشون بدم بی ادبی واقعی چیه!!
قدمی به جلو گذاشت که با کشیده شدن بازوش توسط اون دست های ظریف و دوست داشتنی، متوقف شد و به سمت کوک چرخید.
-لطفا بیا زودتر بریم خونه. حالم خوب نیست!
تهیونگ به سرعت تائید کرد و بعد از کنار زدن اون مرد از در خروجی، خارج شدن و سمت ماشین تهیونگ حرکت کردن.
-بهتری؟
تهیونگ بعد از نشستن پشت فرمون، در حالی که داشت کمربند امگا رو براش میبست گفت و جونگ کوک آهسته جوابش رو داد:
-آره بهترم... فقط یکمی سرم گیج میرفت.
تمام مسیر رو در سکوت سپری کردن و تنها تهیونگ وقتی سکوت رو شکست که ماشینش رو توی پارکینگ پارک کرد.
YOU ARE READING
Trust Me Baby Boy [Vkook]
Romance[Completed] چی میشه اگه تهیونگ، کسی که برادر دوستش رو مجبور به ازدواج با خودش کرد، بعد از ازدواج متوجه بشه که همسرش یه لیتله؟ و قسمت بد ماجرا اینجا بود که تهیونگ شدیدا از لیتلبودنِ جونگکوک متنفره. ═────•⊱𖣔⊰•────...