𝑷𝒂𝒓𝒕 6 : 𝑹𝒆𝒗𝒆𝒂𝒍

46 7 2
                                    

پارت ششم

( آشکار شدن )

جیمین : آقای دکتر حال خانم کانگ چطوره؟

دکتر چن : همه چیز اوکیه فقط چون تازه به هوش اومدن بهشون غذا های مقوی بدید

جیمین : ممنون حتما

با مرخص شدن مهی از بیمارستان، جیمین اصرار کرد که خودش اونو تا خونه اش برسونه و دختر با اکراه و خجالت فراوان، همراه جیمین شد توی راه بودن که جیمین به طرف رستورانی پیچید.

ماشین رو پارک کرد و پیاده شد و در سمت دختر رو باز کرد .دستش رو به سمت دختر گرفت و مهی با انکار و اصرار توسط جیمین در نهایت پیاده شد ، رفتند داخل و تو قسمت وی آی پی نشستند.

مهی به حالت مبهوت به جیمین نگاه میکرد و تو ذهنش هزاران سوال داشت .

مهی : میتونم سوال کنم ؟

جیمین : آره ، راحت باش

مهی : چرا اومدیم اینجا ؟

جیمین : دکتر چن گفتن ضعف غذایی کردید و باید غذای مقوی بخورید به خاطر همین اومدیم اینجا .

مهی : نیاز نبود

جیمین با گره میون ابروهاش گفت:
به نظرم لازم و واجب بود، خودتو تو آینه دیدی؟ رنگت پریده

جیمین با اینکه داشت جواب میداد و حرف میزد به منو نگاهی می انداخت . بعد یه سامگیتانگ( نوعی سوپ غلیظ با فیله مرغ)و یه سوپ تند کیمچی و بیبیمباپ سفارش داد .

مهی با حالت خجالت زده درحالی که گرسنه بود و میتونست یه فیل رو درسته قورت بده ادامه داد :
نیاز نبود و خودم بعد از رسیدن درست میکردم .

جیمین : خب فعلا که اومدیم اینجا

مهی : اوهوم

غذا ها رو آوردن و رو میز چیدن جیمین سامگیتانگ رو جلوی مهی گذاشت و خودش قاشق رو به دست دختر داد . دختر با تعظیم کوچک تشکری کرد و  اول با مزه کردن شروع به خوردن کرد .

جیمین که هول شدن دختر رو دید، لبخند زیبایی زد که باعث شد دیدش تار بشه و بعد ، برای معذب نکردن دختر، سرش رو پایین انداخت و شروع به خوردن کرد
"چطور آنقدر سریع می‌تونه غذا بخوره؟ من تازه نصف کاسه ام رو تموم کردم"

مهی وقتی سنگینی نگاه جیمین رو  حس کرده بود به جیمین نگاه کرد .

ناگهان از شدت خجالت و شرم ، لپ هاش گل انداخت و تضاد جالبی با صورت رنگ پریده و بی آرایش دختر ایجاد شد.

جیمین که با نگاه به صورت دختر این قضیه رو متوجه شده بود ، ببخشید رو کوتاه زمزمه کرد و مشغول خوردن کیمچی شد .

the last sequenceWhere stories live. Discover now