با پیچیدن صدای آزاردهندهی آلارم ساعت دیجیتال با چشمهای بسته دستش رو روی میز برای پیدا کردن ساعت و خاموش کردنش چرخوند.
کمی خم شد تا آلارم رو خاموش کنه که با سر روی زمین افتاد و با برخورد تن خستهاش با کف سرد اتاق ناله کرد؛ درحالی که پیشونی دردمندش رو ماساژ میداد از روی زمین بلند شد و شروع به غر زدن کرد.-عالی شد از الان مشخصه که چه روز مزخرفی در انتظارمه.
کل دیشب شبو نتونست بود لحظهی چشم رو هم بذاره و به همین خاطر چشمهای بادومیش پف کرده و کمی قرمز شده بودن.
برای بار سوم دستهاش رو پر از آب سرد کرد و رو صورت خابالودش پاشید بلکه کمکی به باز شدن پردهی پلکهاش بکنه؛ مسواکش رو برداشت خمیر دندون آبی رنگو روش ریخت.
خسته مسواک زرد رنگشو داخل دهنش میچرخوند و با دیدن انعکاس آشفتهی خودش توی آینه آهی کشید.
-اون عوضیِ منحرف؛ لعنت بهش تازه اون خاطرات نحس داشت از یادم می رفت؛ کنجکاوم که از کجا شمارهی منو پیدا کرده؟! یعنی... ممکنه جین هیونگ بهش داده باشه؟! نه ممکن نیست جین هیونگ هیچوقت همچین کار احمقانهای رو نمیکنه وقتی میدونه من چقدر از اون پسر متنفرم، نمیخوام حتی یکباره دیگه اون چهرهی مزخرفشو ببینم.
بعد از شستن دهنش به سمت اتاقش قدم برداشت؛کمد چوبیش رو باز کرد و از بین بولیز های رنگارنگش پیرهن سفید و شلوار مشکی رو همراه کتش بیرون کشید.
تیشرت بنفش رنگ خال خالی شکلش رو تو یک حرکت از تنش بیرون اورد و مشغول پوشیدن لباسهای کارش شد.با چرخوندن سرش و نمایان شدن انعکاس خستهش روی آینه که چشمهای قرمزش بیخوابی دیشبش رو بهش یادآور میشد ناراحت سرشو زیر انداخت.
موهای آشفتهاش رو شونه زد و اونهارو به سمت بالا حالت داد، ادکلن موردعلاقش رو از روی میز برداشت و بعد از زدنش دوباره به انعکاس خودش توی آینه چشم دوخت.
-هی بوم انقدر به خودت سخت نگیر پسر، فقط سعی کن از امروزت لذت ببری.
و لبخندی روی انعکاس صورت پاشید.
با تموم شدن کارش به سرعت از اتاق بیرون رفت؛ هرچقدر خسته و کلافه بود به هرحال نباید دیر به کارش می رسید.دفترش، پروندههای روی میزش، قهوهای که یونگآئه براش درست کرده، دیدن یونجون هیونگش؛ و اینها تنها دلیلی بودن که باعث میشدن بومگیو هنوز به زیبایی لبخند بزنه و امید داشته باشه که بالاخره یه روزی همه چی درست میشه و میتونه یک شب با خیال راحت سر رو بالشت پشمیش بذاره.
معمولا علاقهای به خوردن صبحونه توی خونه نداشت پس بین راه برای خوردن صبحونه کنار یه کافهی کوچیک با دکور قدیمی پارک کرد، و پا داخل کافهی قدیمی گذاشت.
YOU ARE READING
༒︎𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍'𝒔 𝑻𝒖𝒓𝒏༒︎ (𝑌𝑒𝑜𝑛𝑏𝑖𝑛) (𝑇𝑒𝑎𝑔𝑦𝑢)
Fanfictionᴅᴠᴇɪʟ's ᴛᴜʀɴ "بدل شیطان" ᴄᴏᴜᴘʟᴇ᎓Yeonbin, Taegyu ɢᴇɴʀᴇ᎓ᴀɴɢsᴛ, ᴅʀᴀᴍᴀ, ᴄʀɪᴍᴇ, ᴍʏsᴛᴇʀɪᴏᴜs •روز آپ:شنبه ها ༆༄༆༄༆༄༆༄༆༄ ✍︎ بومگیو یه دادستان تازه کاره که تو دوران کودکیش به شدت مورد آزار و شکنجه قرار گرفته و از اون زمان با دیدن هر نوع خشونتی از حال میره،...