꧁𝐩𝐚𝐫𝐭11꧂

110 22 21
                                    

نفس‌های گرم پسر که به صورتش برخورد میکرد قلب سردش رو به طرز عجیبی گرم میکرد.

اون پسر مو شکلاتی موقع خواب مظلوم و پرستیدنی تر از هر زمانی به نظر میرسید، جوری که حتی سوبین هم نمیتونست از اون چهره‌ی دوست داشتنی و معصوم چشم برداره؛ اون مژه های بلند که کمی فر خورده بودن، اون لب های حجیم و گیلاسی رنگ... قشنگ ترین صحنه ای بود که سوبین تو کل عمرش دیده بود!
یونجون همیشه انقدر زیبا بود؟! یا پسر تازه متوجه چهره ی بی نقص و الهه‌گونه‌اش شده بود؟

با ملایمت جوری که یونجون رو بیدار نکنه تارهای ابریشمی‌اش رو نوازش میکرد، حتما خیلی خسته بوده که تو این شرایط انقدر عمیق خوابش برده بود.

صورت‌هاشون به‌قدری به هم نزدیک بودن که نوک بینیشون به هم چسبیده بود و جالب بود که سوبین نمیخواست این فاصله و موقعیتش رو خراب کنه! و همچنان به چهره ی غرق در خواب پسر خیره بود.

"هیچ وقت... دیگه هیچ وقت به خاطر من آسیب نبین... لطفا؛ زخم های جسمی من بالاخره یه روزی خوب میشن اما... اگه تو آسیب ببینی روح شکسته ی من هیچ وقت خوب نمیشه."
برای بار هزارم صدای بغض دار یونجون تو سرش پلی شد، نفسش رو بی صدا بیرون داد و با برخورد نفس های گرم سوبین به صورت پسر لبخند ملایمی مهمون صورت رنگ پریده‌ش شد.

-تو خیلی احمقی چوی یونجون؛ ای کاش میفهمیدی من لیاقت اون قلب پاکت رو نداشتم، ای کاش میفهمیدی این هیولا هر لحظه ممکنه بهت آسیب بزنه، ای کاش قبل از اینکه دیر بشه از دست این هیولایی که هیچ درکی از عشق و احساسات نداره فرارکنی... قبل از اینکه آسیب ببینی.

سرش رو از روی میزش فاصله داد و چنگی به موهای بهم ریخته‌ش زد؛ چشمش رو چرخوند و با دیدن دوباره یون با حرص دندون‌هاش رو روی هم سایید.

اون پسر زیادی پاک و بیگناه به نظر می‌رسید و این سوبین رو میترسوند... که یه روزی به این فرشته آسیب بزنه، کسی که تمام دغدغه‌ش لبخند و خوشحالیِ سوبینه.

-نمیفهمم آخه تو عاشق چیه من شدی؟! دلم برات میسوزه چوی یونجون شی، تو عاشق یه قالب یخ شدی، که هیچ گرما و عشقی نمیتونه قلب مرده‌ش رو دوباره زنده کنه.

اخم بانمکی که روی صورتش پدیدار شد نشون از این بود که به خاطر پوزیشن بدی که داشت بدنش درد گرفته ولی همچنان قصد نداشت از عالم رویا پا بیرون بذاره، پس سوبین با احتیاط تن خشک شده‌اش‌و روی کاناپه خوابوند و کنارش نشست.

با به صدا در اومدن زنگ گوشیش با عجله به سمت میزش دوید و گوشی رو تو دستش گرفت، نمیخواست صدای زنگ پسر رو از خواب بیدار کنه پس بدون دیدن اسم مخاطب سریع تماس رو برقرار کرد، و با شنیدن صدای گرفته ی جیسو که معلوم بود کم مونده از خستگی پس بیفته با لبخند به میز تکیه زد.

༒︎𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍'𝒔 𝑻𝒖𝒓𝒏༒︎ (𝑌𝑒𝑜𝑛𝑏𝑖𝑛) (𝑇𝑒𝑎𝑔𝑦𝑢)Where stories live. Discover now