꧁𝐩𝐚𝐫𝐭12꧂

182 23 20
                                    

بیشتر از پنج ساعتی بود که تو خیابون‌های شلوغ سئول برای پیدا کردن خونه‌ی خدمتکارهای خانواده‌ی کانگ می‌چرخیدن و حالا بومگیو حتی نمیتونست پاهاش رو احساس کنه؛ و دردی که توی مچ پاش به خاطر رانندگی زیاد ایجاد شده بود برای پسر غیرقابل تحمل بود.

ریوجین چندباری با دیدن بومگیو که از خستگی حتی توانایی نشستن هم ازش دریغ شده بود اسرار کرد که پشت فرمون بنشینه، اما بوم با یادآوری لحظه‌ای که از ترسِ سرعت زیاد رانندگی دختر نفس کشیدن هم از یاد برده بود، ترجیح داد درد پاهاش و خستگی کلافه کننده‌اش رو تحمل کنه.
از طرفی یونگ آئه هم به قدری خسته به نظر میرسید که پلک‌های سنگینش هرازگاهی با لجبازی، بدون توجه به تلاش‌های پسر برای بیدار نگه داشتن خودش روی هم قرار میگرفتن.

-خیلی کنجکاوم بدونم اون کانگ یونگ مو عوضی چی به این خدمتکارها گفته که با شنیدن اسمش مثل بید به خودشون میلرزن! اینجوری فایده نداره من دیگه نمیکشم.

یونگ آئه با کلافگی لب زد و سرش رو به پنجره‌ی ماشین تکیه زد؛ با چشم‌هایی‌ به خون نشسته به بخار دهانش روی شیشه زل زد، طبق عادت یه دو نقطه به عنوان چشم و حلالی به سمت پایین به نشانه‌یی ناراحت بودن شکلک روش کشید.

-این اطراف یه رستوران کوچیک دیدم نظرتون چیه بریم یکم استراحت کنیم؟ دیگه وقته ناهار شده هممون به یکم انرژی و استراحت نیاز داریم.

یونگ ذوق زده به سمت صندلی بومگیو به جلو خم شد و خوشحال از پشت دادستان جوان رو بغل گرفت.

-شما بهترینین دادستان چوی؛ میدونستین خیلی دوستتون دارم؟

ریوجین چشمش رو تو حدقه چرخوند و پشت یقه‌ی لباس پسر که مثل یک کوالا‌ی مظلوم به دادستان بیچاره چسبیده بود رو گرفت و اون رو به عقب کشید.

-این بچه بازی‌ها رو تموم کن یونگ!

و بی توجه به چهره‌ی درهم رفته ی پسر
مو فرفری لبخند درخشانش رو میهمان صورت بهت زده‌ی بومگیو که به پسر کوچک تر خیره بود کرد.

-واقعا ازتون ممنونم دادستان چوی؛ برای اولین بار با این احمق موافقم... شما بهترینین.

و با همون لبخند دوست داشتنی لایکی به بومگیو نشون داد که دلیل شکل گرفتن لبخند شیرینی گوشه‌ی لب‌های دادستان جوان شد.

بعد از رسیدن به رستوران ماشینش رو گوشه ای پارک کرد و به همراه ریوجین و یونگ آئه که چشم‌های بادومی شکلش از ذوق میدرخشید وارد رستوران کوچیک شد.

وقتی عطر دلنشین غذا زیر بینیش دلبرانه پیچید،
و ضعف شدیدی که در بدنش احساس کرد بالاخره متوجه شد که چقدر گرسنه‌است!
هرسه نفر جاجانگمیون به همراه سوجو سفارش دادن و به محض آماده شدن سفارششون شروع به خوردن نودل‌های خوش مزه‌اشون کردند.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 12, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

༒︎𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍'𝒔 𝑻𝒖𝒓𝒏༒︎ (𝑌𝑒𝑜𝑛𝑏𝑖𝑛) (𝑇𝑒𝑎𝑔𝑦𝑢)Where stories live. Discover now